جدول جو
جدول جو

معنی فصاص - جستجوی لغت در جدول جو

فصاص
فص ها، نگینهای انگشتری، مفاصل استخوان، جمع واژۀ فص
تصویری از فصاص
تصویر فصاص
فرهنگ فارسی عمید
فصاص
(فِ)
جمع واژۀ فص ّ یا فص ّ یا فص ّ. (اقرب الموارد). رجوع به فص شود
لغت نامه دهخدا
فصاص
نگین فروش
تصویری از فصاص
تصویر فصاص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فصاد
تصویر فصاد
رگ زن، آنکه پیشه اش رگ زدن است، آنکه دیگری را رگ می زند و از بدن او خون کم می کند، فصاد، رگ شناس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فصال
تصویر فصال
از شیر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
سزا دادن بر گناه و کار بد از طرف شخص زیان دیده یا حاکم شرع برابر آنچه مرتکب شده است، کشتن قاتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فصوص
تصویر فصوص
فص ها، نگینهای انگشتری، مفاصل استخوان، جمع واژۀ فص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصاص
تصویر قصاص
کسی که در محافل قصه گویی می کند، داستان سرا، قصه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رصاص
تصویر رصاص
قلع، فلزی نرم و نقره ای رنگ که قابل تورق و سخت تر از سرب است و در دمای ۲۳۱ درجه سانتی گراد ذوب می شود و خالص آن در طبیعت پیدا نمی شود و همیشه مرکب با اکسیژن و گوگرد است، برای ساختن قاشق و چنگال و چیزهای دیگر و سفید کردن ظرفهای مسی به کار می رود، با بسیاری از فلزات نیز ترکیب می شود و آلیاژ می دهد، ارزیر، ارزیز،
سرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاص
تصویر مصاص
راز، سر، خالص چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جصاص
تصویر جصاص
گچ کار، گچ گر، گچ فروش
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ اص ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به اص شود
تیمله یا روغن پودنۀ کوهی. (دزی ج 1 ص 26).
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
چیزی از حق کسی جدا کردن و بیرون گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا کردن و بیرون گرفتن چیزی از چیزی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خصاص
تصویر خصاص
درویشی نیازمندی، شکاف سوراخ، جامه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فواص
تصویر فواص
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جصاص
تصویر جصاص
گچ فروش، گچکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصاص
تصویر لصاص
دزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مانند آنچه داده باشی، بازستدن، کشنده یکی را کشتن، مجازات قاتل مطابق عمل مرتکب شده داستانسرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاص
تصویر مصاص
راز، پاک گوهر، مکیدنی، ناب راز سر، خالص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصاد
تصویر فصاد
خونگیری رگزنی براغ خونگیر رگزن آنکه رگ کسان را فصد کند رگزن
فرهنگ لغت هوشیار
سرب اسرب ارزیز. توضیح: رصاص بر دو قسم است: سیاه که همان سرب و ابار باشد سپید که قلعی و قصدیر بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحاص
تصویر فحاص
بسیار فحص کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصافص
تصویر فصافص
جمع فصفصه، از ریشه پارسی اسپست ها چست استوار مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراص
تصویر فراص
شدید و درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصیص
تصویر فصیص
بریده جدا شده گسسته، جنبش و تاب خوردگی، هسته خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصال
تصویر فصال
کودک را از شیر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جصاص
تصویر جصاص
((جَ صّ))
گچ کار، گچ گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رصاص
تصویر رصاص
((رَ))
سرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراص
تصویر فراص
درشت، سخت سرخ رنگ، جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فصوص
تصویر فصوص
جمع فص، حدقه چشم، اصل و حقیقت امر، دانه سیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فصال
تصویر فصال
((فِ))
از شیر باز گرفتن کودک، از شیر بازگیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فصاد
تصویر فصاد
((فَ صّ))
رگ زن، کسی که کارش رگ زدن و خون گرفتن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصاص
تصویر قصاص
((قِ))
مجازات، کیفری همسنگ جرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاص
تصویر مصاص
((مُ))
خالص از هر چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراص
تصویر فراص
مفارصه، به همدیگر نوبت آب دادن
فرهنگ فارسی معین