جدول جو
جدول جو

معنی فشغه - جستجوی لغت در جدول جو

فشغه
(فَ غَ)
گیاه پیچک. (منتهی الارب). لبلاب. (اقرب الموارد) (فهرست مخزن الادویه) ، پنبۀ اندرون نی. آنچه از شکم گیاه صوصلاء پردو پراکنده گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فشغه
مغز نای، گیاه پیچک
تصویری از فشغه
تصویر فشغه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شغه
تصویر شغه
پوست سخت و ستبر که در کف دست از کثرت کار پیدا می شود، پینه و آبله که به سبب راه رفتن بسیار در پا ایجاد می شود، برای مثال همی دوم به جهان اندر از پی روزی / دو پای پرشغه و مانده با دلی بریان (عسجدی - مجمع الفرس - شغه)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ غَ / غِ)
شاخۀ درخت. (ناظم الاطباء) (از برهان). و رجوع به شغ شود، قرن و شاخ جانوران. (ناظم الاطباء) (از برهان) ، پینه و ستبری که در دست و پا از کار کردن و راه رفتن بسیار بهم رسد. (ازناظم الاطباء) (از برهان) (از لغت فرس اسدی) (از فرهنگ جهانگیری). به همان معانی است که در شغر مرقوم شده، و این اصح است از آن. (انجمن آرا) (از آنندراج). شوغ. شغر. شوخ. میخچه. (یادداشت مؤلف) :
همی دوم به جهان اندر از پی روزی
دو پای پرشغه و مانده، با دل بریان.
عسجدی (از انجمن آرا).
و رجوع به شوغ و شوخ و شغر شود.
، آبله ای که در دست و پا از کار فرمودن و راه رفتن پدید آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به شغیدن و شغه بستن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ)
باران نرم و ضعیف که روان نگردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به بشغ شود
لغت نامه دهخدا
(شِ غَ)
برآینده و پوشاننده روی چیزی را. (از اقرب الموارد) ، ناصیه فاشغه، موی پیشانی پراکنده و پریشان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
از قرای بخاراست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ غَ)
دمیدگی بوی خوش. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
پاره ای از جامه یا چادر کهنه، گل که گرد کرده در آن خار نشانندو بعد خشک شدن بر آن کتان را شانه کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَغْ غَ)
پراکندگی و دمیدگی بوی گل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فوغه
تصویر فوغه
آوازه نیک، پراکنش بویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشغ
تصویر فشغ
سرخدار چینی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فغه
تصویر فغه
بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
گردویی بزرگ و سنگین که از آن به عنوان تیله در بازی استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
گیج گاه
فرهنگ گویش مازندرانی
بازدم شدید از راه بینی
فرهنگ گویش مازندرانی
فواره زدن
فرهنگ گویش مازندرانی