شاخۀ درخت. (ناظم الاطباء) (از برهان). و رجوع به شغ شود، قرن و شاخ جانوران. (ناظم الاطباء) (از برهان) ، پینه و ستبری که در دست و پا از کار کردن و راه رفتن بسیار بهم رسد. (ازناظم الاطباء) (از برهان) (از لغت فرس اسدی) (از فرهنگ جهانگیری). به همان معانی است که در شغر مرقوم شده، و این اصح است از آن. (انجمن آرا) (از آنندراج). شوغ. شغر. شوخ. میخچه. (یادداشت مؤلف) : همی دوم به جهان اندر از پی روزی دو پای پرشغه و مانده، با دل بریان. عسجدی (از انجمن آرا). و رجوع به شوغ و شوخ و شغر شود. ، آبله ای که در دست و پا از کار فرمودن و راه رفتن پدید آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به شغیدن و شغه بستن شود