- فشست
- صدای فش فش مار هنگام حمله کردن
معنی فشست - جستجوی لغت در جدول جو
- فشست
- آواز نفس زدن مار فحیح: مار چندند مگر بر سر گنجی بنزاع که زنند اهل جهان این همه فشست بهم
- فشست ((فِ ش))
- صدای فش فش مار هنگام حمله کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آفسمان، اجلاس، جلسه
نشستن، جلوس
نشستن، جلوس، جلسه، فرورفتگی زمین در اثر زلزله یا حوادث طبیعی دیگر
نشست و برخاست: نشستن و برخاستن به صورت متوالی، کنایه از آداب مجالست و معاشرت
نشست و برخاست: نشستن و برخاستن به صورت متوالی، کنایه از آداب مجالست و معاشرت
Subsidence
subsidência
hundimiento
osiadanie
оседание
осідання
verzakking
Absenkung
affaissement
subsidenza
अवसादन
penurunan
kuporomoka
שְׁקִיעָה
การทรุดตัว
هبوطٌ
دھنسنا
غسل و شست و شو انگشت بزرگ دست و پا
شستشو، عمل شستن چیزی
انگشت بزرگ دست یا پا، انگشت نر
ابهام، زهگیر
انگشتانۀ چرمی یا استخوانی که هنگام تیراندازی با کمان بر سر انگشت شست می کردند،برای مثال نظر کن چو سوفار داری به شست / نه آنگه که پرتاب کردی ز دست (سعدی۳ - ۳۲۲)
شصت، ۶۰
قلاب ماهیگیری،برای مثال بر ماه به شست زلفکان راه گرفت / گیرند به شست ماهی او ماه گرفت (عنصری - ۳۱۰) ، دام، کمند
ابهام، زهگیر
انگشتانۀ چرمی یا استخوانی که هنگام تیراندازی با کمان بر سر انگشت شست می کردند،
شصت، ۶۰
قلاب ماهیگیری،
قلاب و تور ماهیگیری، دام، کمند
((شَ))
فرهنگ فارسی معین
انگشت بزرگ و پهن دست یا پا، انگشت نر، انگشت ابهام
شست کسی خبردار شدن: ناگهان پی بردن، به فراست دریافتن
شست کسی خبردار شدن: ناگهان پی بردن، به فراست دریافتن