جدول جو
جدول جو

معنی فشست - جستجوی لغت در جدول جو

فشست
صدای فش فش مار هنگام حمله کردن
تصویری از فشست
تصویر فشست
فرهنگ فارسی عمید
فشست
آواز نفس زدن مار فحیح: مار چندند مگر بر سر گنجی بنزاع که زنند اهل جهان این همه فشست بهم
فرهنگ لغت هوشیار
فشست
((فِ ش))
صدای فش فش مار هنگام حمله کردن
تصویری از فشست
تصویر فشست
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نشست
تصویر نشست
آفسمان، اجلاس، جلسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نشست
تصویر نشست
نشستن، جلوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشست
تصویر نشست
((نِ شَ))
نشستن، جلسه، گردهمائی، کنایه از اسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشست
تصویر نشست
نشستن، جلوس، جلسه، فرورفتگی زمین در اثر زلزله یا حوادث طبیعی دیگر
نشست و برخاست: نشستن و برخاستن به صورت متوالی، کنایه از آداب مجالست و معاشرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشست
تصویر نشست
Subsidence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
अवसादन
دیکشنری فارسی به هندی
שְׁקִיעָה
دیکشنری فارسی به عبری
การทรุดตัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شست
تصویر شست
غسل و شست و شو انگشت بزرگ دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شست
تصویر شست
شستشو، عمل شستن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شست
تصویر شست
انگشت بزرگ دست یا پا، انگشت نر
ابهام، زهگیر
انگشتانۀ چرمی یا استخوانی که هنگام تیراندازی با کمان بر سر انگشت شست می کردند، برای مثال نظر کن چو سوفار داری به شست / نه آنگه که پرتاب کردی ز دست (سعدی۳ - ۳۲۲)
شصت، ۶۰
قلاب ماهیگیری، برای مثال بر ماه به شست زلفکان راه گرفت / گیرند به شست ماهی او ماه گرفت (عنصری - ۳۱۰)، دام، کمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شست
تصویر شست
قلاب و تور ماهیگیری، دام، کمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شست
تصویر شست
((شَ))
انگشت بزرگ و پهن دست یا پا، انگشت نر، انگشت ابهام
شست کسی خبردار شدن: ناگهان پی بردن، به فراست دریافتن
فرهنگ فارسی معین