نیرویی که همراه با شدت بر کسی یا چیزی وارد شود، کنایه از رنج روحی یا جسمی، در علوم سیاسی اعمال خشونت در فعالیت های سیاسی مثلاً گروه فشار، کنایه از اصرار، پافشاری فشار اسمزی: در علم فیزیک فشاری که بعضی مواد مانند قند، نمک، اوره با آن آب را از لای غشایی که آن ها را از آب جدا کرده به سوی خود می کشند
نیرویی که همراه با شدت بر کسی یا چیزی وارد شود، کنایه از رنج روحی یا جسمی، در علوم سیاسی اعمال خشونت در فعالیت های سیاسی مثلاً گروه فشار، کنایه از اصرار، پافشاری فشار اسمزی: در علم فیزیک فشاری که بعضی مواد مانند قند، نمک، اوره با آن آب را از لای غشایی که آن ها را از آب جدا کرده به سوی خود می کشند
به معنی فشافاش است که آواز تیر انداختن از پی هم باشد. (برهان). و برای ضرورت شعر شین اول مشدد شود: که ز فشافش تیر جانستان ابر آزاری خجل در امتحان. مولوی. - فشافش کنان، در حال تیرباران. پیوسته تیراندازنده: ترنگ کمان رفته در مغز کوه فشافش کنان تیر بر هر گروه. نظامی. رجوع به فشافاش شود
به معنی فشافاش است که آواز تیر انداختن از پی هم باشد. (برهان). و برای ضرورت شعر شین اول مشدد شود: که ز فشافش تیر جانستان ابر آزاری خجل در امتحان. مولوی. - فشافش کنان، در حال تیرباران. پیوسته تیراندازنده: ترنگ کمان رفته در مغز کوه فشافش کنان تیر بر هر گروه. نظامی. رجوع به فشافاش شود