جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فشارش

فشارش

فشارش
فشار دادن. (فرهنگ فارسی معین) :
بزر سفرۀ پشت از فشارش امعاء
بسیم کان میان ران ز جنبش اعصاب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

فشافش

فشافش
آواز پرتاب شدن پیاپی تیر از کمان، برای مِثال که ز فشافش تیر جان ستان / ابر آزاری خجل در امتحان (مولوی - لغت نامه - فشافش)
فشافش
فرهنگ فارسی عمید

فشافش

فشافش
به معنی فشافاش است که آواز تیر انداختن از پی هم باشد. (برهان). و برای ضرورت شعر شین اول مشدد شود:
که ز فشافش تیر جانستان
ابر آزاری خجل در امتحان.
مولوی.
- فشافش کنان، در حال تیرباران. پیوسته تیراندازنده:
ترنگ کمان رفته در مغز کوه
فشافش کنان تیر بر هر گروه.
نظامی.
رجوع به فشافاش شود
لغت نامه دهخدا

فشاری

فشاری
در اصطلاح بنایان، نوعی آجر ارزان قیمت است که در ساختن آن ظرافت به کار نمی رود و در زیرساز بناها مورد استعمال دارد
لغت نامه دهخدا

فشارک

فشارک
دهی است از بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، دارای 930 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

فرارش

فرارش
نام فرشتۀ رب النوع اسب است. (انجمن آرا). فرشته ای که رب النوع اسب است. (فرهنگ دساتیر). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان
لغت نامه دهخدا