جدول جو
جدول جو

معنی فشارخون - جستجوی لغت در جدول جو

فشارخون
فشاری که خون به جدارۀ سرخرگ ها وارد می کند، بیماری ناشی از زیاد بودن این فشار بر جدارۀ رگ ها
تصویری از فشارخون
تصویر فشارخون
فرهنگ فارسی عمید
فشارخون
(فِ رِ)
عبارت از نیرویی است که در موقع انقباض و انبساط قلب از طرف خون بر جدار شریانها وارد می شود. حالت اولی را فشار ماکزیما و حالت دومی را فشار می نیما گویند: فشار خون شریانی. (از فرهنگ فارسی معین).
- فشار خون سنج، اسبابی که بوسیلۀ آن فشار ماکزیما و می نیمای خون را در شریانها اندازه می گیرند. اسباب اندازه گیری فشار خون. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرخون
تصویر شیرخون
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام مرد زابلی و راهنمای بهمن پسر اسفندیار تورانی به شکارگاه رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فشاردن
تصویر فشاردن
فشار دادن، آب یا شیرۀ چیزی را با فشار گرفتن، افشره گرفتن، افشردن، فشردن، افشاردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرارون
تصویر فرارون
خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو،
اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس، برای مثال حسودت در ید بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴)، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت (فردوسی - لغت نامه - فرارون)
فرهنگ فارسی عمید
دیهی کوچک است ازدهستان مرکزی بخش خوسف از شهرستان بیرجند، در 25 هزارگزی جنوب خاوری خوسف واقع است، جلگه و آب و هوای آن گرمسیری و سکنۀ آن 28 تن است، آب آن از قنات و محصولات عمده آن پنبه و غلات و شغل اهالی آن زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان درکاسعیده بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، محلی است کوهستانی و جنگلی و هوای آن مرطوب ومالاریائی واقع در 18 هزارگزی شمال کیاسر و 3 هزارگزی شمال راه عمومی کیاسر بساری سکنۀ آن در حدود 200 تن و مذهب آنها شیعه و زبانشان مازندرانی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و رود خانه گرم آب، محصولات غلات وبرنج است، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی و راه مالرو میباشد معدن زغال سنگ نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
لبلاب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
عبارت از نیروئی است که در موقع انقباض و انبساط قلب از طرف خون برجدار شریانها وارد میشود حالت اولی را فشار ماکزیمها و حالت دومی را فشار می نیما گویند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه پیش می رود مترقی، راست درست درستکار، خوب نیک، سعد مقابل فیرون: حسودت درید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون. (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشاردن
تصویر فشاردن
((فِ دَ))
عصاره گرفتن، محکم کردن، افشردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرارون
تصویر فرارون
((فِ یا فَ))
مترقی، پیش رو، خوب، عالی، راست، مستقیم، در اصطلاح نجوم به معنی سعد، اوج، فریرون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
مرهقةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
Overbearing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
autoritaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بهارخوان نوروزخوان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
владний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
زور زبردستی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
autoritário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
властный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
überheblich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
อำนาจนิยม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
অত্যাধিক ক্ষমতাবান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
autoritario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
mtego
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
横暴な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
apodyktyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
סמכותי מדי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
권위적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
otoriter
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
अत्यधिक प्रभुत्वशाली
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
autoritair
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
autoritario
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فشارآور
تصویر فشارآور
过度专横的
دیکشنری فارسی به چینی