دریغ و تأسف و حسرت خوردن، مسخرگی و ظرافت کردن. (برهان) : رخش بر مه و خور فسوسد همی پری خاک راهش ببوسد همی. فردوسی. بدان سقا که خود خشک است کاسش گهی بگری و گه بفسوس و برخند. ناصرخسرو. ، از راه بیرون شدن و بیراهی کردن. (برهان)
دریغ و تأسف و حسرت خوردن، مسخرگی و ظرافت کردن. (برهان) : رخش بر مه و خور فسوسد همی پری خاک راهش ببوسد همی. فردوسی. بدان سقا که خود خشک است کاسش گهی بگری و گه بفسوس و برخند. ناصرخسرو. ، از راه بیرون شدن و بیراهی کردن. (برهان)
بسولیدن. نفرین و دعای بد کردن باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفرین کردن. نفرین کنانیدن. (شرفنامۀ منیری). نفرین کردن. (فرهنگ نظام) (مؤید الفضلاء) (سروری: بسورید). بد خواستن. لعنت کردن. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 186 و بسولیدن و بشوریدن شود
بسولیدن. نفرین و دعای بد کردن باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفرین کردن. نفرین کنانیدن. (شرفنامۀ منیری). نفرین کردن. (فرهنگ نظام) (مؤید الفضلاء) (سروری: بسورید). بد خواستن. لعنت کردن. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 186 و بسولیدن و بشوریدن شود
محرف و معرب پورترون یونانی، عاقرقرحا، اککرا، (فرهنگ فارسی معین)، به لغت یونانی داروئی باشد که آن را عاقرقرحا گویند، و آن بیخ طرخون رومی است و به عربی عودالقرح خوانند، درد دندان را سود دارد، (برهان)
محرف و معرب پورترون یونانی، عاقرقرحا، اککرا، (فرهنگ فارسی معین)، به لغت یونانی داروئی باشد که آن را عاقرقرحا گویند، و آن بیخ طرخون رومی است و به عربی عودالقرح خوانند، درد دندان را سود دارد، (برهان)
قبیله ای از نسل اموربن کنعان بن نوح بودند. مردان این قبیله همگی بلندقامت و شجاع بودند و با قوم بنی اسرائیل دشمنی میورزیدند. (از اعلام المنجد) (از قاموس کتاب مقدس)
قبیله ای از نسل اَموربن کنعان بن نوح بودند. مردان این قبیله همگی بلندقامت و شجاع بودند و با قوم بنی اسرائیل دشمنی میورزیدند. (از اعلام المنجد) (از قاموس کتاب مقدس)
نام قومی از نژاد سامی، ساکن بابل که سپس بسواحل وسطای دجله و جبال مجاور آن هجرت کردند و در آنجا دولتی کوچک به نام آسور بنیاد نهادند، و آسور نام رب النوعی معبود آنان بود، پایتخت این ملک نیز در ابتدا شهری به همین نام بود ولی در دوره های بعد شهر کالاه (در توریه: کالح) و پس از آن نینوا را عاصمۀ ملک کردند و استقلال آنان میان قرن هیجدهم و پانزدهم قبل از میلاد است، و رفته رفته این دولت بزرگ شد، از طرفی تا مصر و از یک سو تا کویر ایران و ارمنستان انبساط یافت و ماد و پارس دست نشاندۀ او شدند وایلام را از میان برداشت و پس از قریب ده قرن مردم ماد بر آن دست یافته و منقرض گردید (606 قبل از میلاد)، و در دورۀ هخامنشیان آسور یکی از چترپتی های ایران بود
نام قومی از نژاد سامی، ساکن بابل که سپس بسواحل وسطای دجله و جبال مجاور آن هجرت کردند و در آنجا دولتی کوچک به نام آسور بنیاد نهادند، و آسور نام رب النوعی معبود آنان بود، پایتخت این ملک نیز در ابتدا شهری به همین نام بود ولی در دوره های بعد شهر کالاه (در توریه: کالَح) و پس از آن نینوا را عاصمۀ ملک کردند و استقلال آنان میان قرن هیجدهم و پانزدهم قبل از میلاد است، و رفته رفته این دولت بزرگ شد، از طرفی تا مصر و از یک سو تا کویر ایران و ارمنستان انبساط یافت و ماد و پارس دست نشاندۀ او شدند وایلام را از میان برداشت و پس از قریب ده قرن مردم ماد بر آن دست یافته و منقرض گردید (606 قبل از میلاد)، و در دورۀ هخامنشیان آسور یکی از چترپتی های ایران بود
بنگرید به فنجیون گیاهی است از تیره بیگزاسه از رده دو لپه ییها جدا گلبرگ. برگهایش منفرد و گلهایش دو پایه و میوه اش سته است منشا این گیاه از جاوه می باشد، تمام اعضای گیاه مذکور سمی است. از دانه هایش عصاره ای بدست می آورند که به عنوان مسهل به کار می رود فنجریون فلنجیون
بنگرید به فنجیون گیاهی است از تیره بیگزاسه از رده دو لپه ییها جدا گلبرگ. برگهایش منفرد و گلهایش دو پایه و میوه اش سته است منشا این گیاه از جاوه می باشد، تمام اعضای گیاه مذکور سمی است. از دانه هایش عصاره ای بدست می آورند که به عنوان مسهل به کار می رود فنجریون فلنجیون