جدول جو
جدول جو

معنی فسوریون - جستجوی لغت در جدول جو

فسوریون
به یونانی باقلی قبطی است که قلقاس نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسوریدن
تصویر بسوریدن
بشوریدن، لعن کردن، نفرین کردن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
قسطوره است که آش بچه ها باشد. (برهان). جندبادستر که به فارسی خزمیان نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قسطور و قسطوریوس شود
لغت نامه دهخدا
اسفیداج اسرب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بمعنی زنجفر است. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی نوعی از افسنتین است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی زفت رطب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی سیسالیوس است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
حشیشهالزجاج است که به رومی کسومانس نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قسطوریون. جندبادستر است. (اختیارات بدیعی). رجوع به مفردات ابن بیطار، و قسطوریون در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی کاکنج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بندق هندی است که به هندی ریتهه نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فرفیون است. (فهرست مخزن الادویه). فربیون. افربیون. افریبیون. فرفیون. ماکوب. رجوع به فربیون شود
لغت نامه دهخدا
بسد است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
سنگی است که صباغان بلاد فروغیا، که افریقیه باشد، مستعمل دارند و لهذا مسمی به یونانی بفرغیوس گشته. (!) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به رومی طین مأکول است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ دَ)
دریغ و تأسف و حسرت خوردن، مسخرگی و ظرافت کردن. (برهان) :
رخش بر مه و خور فسوسد همی
پری خاک راهش ببوسد همی.
فردوسی.
بدان سقا که خود خشک است کاسش
گهی بگری و گه بفسوس و برخند.
ناصرخسرو.
، از راه بیرون شدن و بیراهی کردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تُ تَ ری یو)
محله ای به بغداد، در جانب غربی بین دجله و باب البصره بود که در آن اهالی تستر (شوشتر) سکونت داشتند ولباسهای شوشتری درست می کردند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
اسفرزه. (فرهنگ فارسی معین). اسپرزه. شکم پاره. برغوثی قطونا. اسفیوس. (یادداشتهای مؤلف). رجوع به فسولیون شود
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ دَ)
بسولیدن. نفرین و دعای بد کردن باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفرین کردن. نفرین کنانیدن. (شرفنامۀ منیری). نفرین کردن. (فرهنگ نظام) (مؤید الفضلاء) (سروری: بسورید). بد خواستن. لعنت کردن. رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 186 و بسولیدن و بشوریدن شود
لغت نامه دهخدا
محرف و معرب پورترون یونانی، عاقرقرحا، اککرا، (فرهنگ فارسی معین)، به لغت یونانی داروئی باشد که آن را عاقرقرحا گویند، و آن بیخ طرخون رومی است و به عربی عودالقرح خوانند، درد دندان را سود دارد، (برهان)
لغت نامه دهخدا
برغوثی است که بزرقطونا باشد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ جَ)
فلنجیون. (فهرست مخزن الادویه). فنجیون. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فنجیون شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ری یو)
قبیله ای از نسل اموربن کنعان بن نوح بودند. مردان این قبیله همگی بلندقامت و شجاع بودند و با قوم بنی اسرائیل دشمنی میورزیدند. (از اعلام المنجد) (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ ری یی)
پیروان ابن سقطری بن اسوری. و این فرقه تظاهر به ترسایی می کردند لکن با یهود در بعض امور موافق و در پاره ای دیگر مخالف بودند. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
نام قومی از نژاد سامی، ساکن بابل که سپس بسواحل وسطای دجله و جبال مجاور آن هجرت کردند و در آنجا دولتی کوچک به نام آسور بنیاد نهادند، و آسور نام رب النوعی معبود آنان بود، پایتخت این ملک نیز در ابتدا شهری به همین نام بود ولی در دوره های بعد شهر کالاه (در توریه: کالح) و پس از آن نینوا را عاصمۀ ملک کردند و استقلال آنان میان قرن هیجدهم و پانزدهم قبل از میلاد است، و رفته رفته این دولت بزرگ شد، از طرفی تا مصر و از یک سو تا کویر ایران و ارمنستان انبساط یافت و ماد و پارس دست نشاندۀ او شدند وایلام را از میان برداشت و پس از قریب ده قرن مردم ماد بر آن دست یافته و منقرض گردید (606 قبل از میلاد)، و در دورۀ هخامنشیان آسور یکی از چترپتی های ایران بود
لغت نامه دهخدا
(تُ تَ ری یو)
جمع تستری. (معجم البلدان). منسوبان به تستر (شوشتر). و رجوع به تستر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فسریقون
تصویر فسریقون
یونانی تازی گشته شنگرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسوسیدن
تصویر فسوسیدن
دریغ و حسرت خوردن، ظرافت نمودن مسخرگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسیلیون
تصویر فسیلیون
فسلیون بنگرید به فسلیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقولیون
تصویر فقولیون
حنا
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به فنجیون گیاهی است از تیره بیگزاسه از رده دو لپه ییها جدا گلبرگ. برگهایش منفرد و گلهایش دو پایه و میوه اش سته است منشا این گیاه از جاوه می باشد، تمام اعضای گیاه مذکور سمی است. از دانه هایش عصاره ای بدست می آورند که به عنوان مسهل به کار می رود فنجریون فلنجیون
فرهنگ لغت هوشیار
فوریان شکسته از یونانی تازی گشته تاغندست از گیاهان عاقرقرحا را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسطوریون
تصویر قسطوریون
جندبیدستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسوسیدن
تصویر فسوسیدن
((فُ دَ))
دریغ و حسرت خوردن، ظرافت نمودن، مسخرگی کردن
فرهنگ فارسی معین