معنی فسوسیدن فسوسیدن((فُ دَ)) دریغ و حسرت خوردن، ظرافت نمودن، مسخرگی کردن تصویر فسوسیدن فرهنگ فارسی معین
فسوسیدن فسوسیدن دریغ و تأسف و حسرت خوردن، مسخرگی و ظرافت کردن. (برهان) : رخش بر مه و خور فسوسد همی پری خاک راهش ببوسد همی. فردوسی. بدان سقا که خود خشک است کاسش گهی بگری و گه بفسوس و برخند. ناصرخسرو. ، از راه بیرون شدن و بیراهی کردن. (برهان) لغت نامه دهخدا
پیوسیدن پیوسیدن چشم داشتن امید داشتن: هر چه خواهند یابند و بهر چه پیوسند رسند، طمع داشتن: افتطعمون می پیوسید و طمع میدارید فرهنگ لغت هوشیار
بیوسیدن بیوسیدن امید داشتن، توقع داشتن، برای مِثال نکند میل بی هنر به هنر / که بیوسد ز زهر طعم شکر؟ (عنصری - ۳۶۶) فرهنگ فارسی عمید