جدول جو
جدول جو

معنی فسمین - جستجوی لغت در جدول جو

فسمین
فسمونیون. اسفیداج سرب. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فسمونیون است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمین
تصویر سمین
(دخترانه)
چاق، فربه، ارزشمند و عالی معمولاً در مورد سخن و شعر گفته می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرمین
تصویر فرمین
(پسرانه)
فرمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تسمین
تصویر تسمین
فربه ساختن، روغن دار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمین
تصویر سمین
فربه، چاق، چربی دار، پرچربی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
فربه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، چرب کردن طعام را به روغن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درست کردن طعام را با روغن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، روغن دادن. (تاج المصادر بیهقی). روغن توشه دادن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از المنجد). روغن به خورد کسی دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، سردکردن. (تاج المصادر بیهقی). خنک کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کمی سرد کردن، به زبان مردم طائف و یمن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) : اتی الحجاج الثقفی بسمکه فقال للطباخ سمنها، ای بردها و کان من اهل الطائف. (اقرب الموارد) ، بسیار حمد گفتن: و سمّنت فی الحمد حتی سمن. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، عطای بسیار کسی را دادن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
دهی است به بخارا، (منتهی الارب)، از قرای بخاراست، (معجم البلدان)، شهری است به ماوراءالنهر از ناحیت سروشنه بر راه خجند و فرغانه و اندر وی حصاری است محکم، جایی با کشت و برزبسیار است، (حدود العالم)، از قرار معلوم روزی شهر بوده و سپس ویران شده و از آن دهی باقی مانده است
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی سکنجبین است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به یونانی فروع است و به معنی قضبان الکرور نیز هست. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
به معنی فرمان است و امالۀ آن. (آنندراج) (انجمن آرا) :
هر دلی کز سرکشی ننهاد سر برهیچ خط
زیر زلف او کنون سر بر خط فرمین نهاد.
معزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
از دیهای ساوه. (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسمین
تصویر تسمین
فربه کردن پرواز ساختن، روغن دار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمین
تصویر سمین
فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمین
تصویر تسمین
((تَ))
فربه ساختن، روغن دار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمین
تصویر سمین
((سَ))
فربه، چاق، سخن استوار، عالی
فرهنگ فارسی معین
پرگوشت، پروار، چاق، شحیم، فربه، گوشتالو، مسمن
متضاد: لاغر
فرهنگ واژه مترادف متضاد