معنی فسادگری - جستجوی لغت در جدول جو
فسادگری
فسادٌ
ادامه...
فَسَادٌ
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به عربی
فسادگری
Corruptness
ادامه...
Corruptness
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فسادگری
corruption
ادامه...
corruption
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فسادگری
腐敗
ادامه...
腐敗
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فسادگری
corruptie
ادامه...
corruptie
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به هلندی
فسادگری
разврат
ادامه...
разврат
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به روسی
فسادگری
Verderbtheit
ادامه...
Verderbtheit
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به آلمانی
فسادگری
korupcja
ادامه...
korupcja
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به لهستانی
فسادگری
корупція
ادامه...
корупція
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فسادگری
corrupción
ادامه...
corrupción
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فسادگری
corruzione
ادامه...
corruzione
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فسادگری
भ्रष्टता
ادامه...
भ्रष्टता
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به هندی
فسادگری
bozulmuşluk
ادامه...
bozulmuşluk
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فسادگری
kerusakan
ادامه...
kerusakan
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فسادگری
부패
ادامه...
부패
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به کره ای
فسادگری
שחיתות
ادامه...
שחיתות
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به عبری
فسادگری
腐败
ادامه...
腐败
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به چینی
فسادگری
بدعنوانی
ادامه...
بدعنوانی
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به اردو
فسادگری
দুর্নীতি
ادامه...
দুর্নীতি
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به بنگالی
فسادگری
การทุจริต
ادامه...
การทุจริต
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به تایلندی
فسادگری
corrupção
ادامه...
corrupção
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فسادگری
ufisadi
ادامه...
ufisadi
تصویر فسادگری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر فسونگری
فسونگری
افسونگری، شغل و عمل افسونگر، جادوگری، افسون کردن
ادامه...
افسونگری، شغل و عمل افسونگر، جادوگری، افسون کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر فسردگی
فسردگی
افسردگی، پژمردگی، غمگینی
ادامه...
افسردگی، پژمردگی، غمگینی
فرهنگ فارسی عمید
سفالگری
(سُ / سِ گَ)
خزف سازی. کوزه گری
ادامه...
خزف سازی. کوزه گری
لغت نامه دهخدا
سفیدگری
(سَ / سِ گَ)
شغل سفیدگر. (ناظم الاطباء)
ادامه...
شغل سفیدگر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فساساری
(فَ)
منسوب به شهر فسا: جامه های فساساری. (یادداشت بخط مؤلف)
ادامه...
منسوب به شهر فسا: جامه های فساساری. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فسونگری
(فُ گَ)
افسون. فسون. فسون خواندن. فسون کردن:
پیش افسون آنچنان پریی
نتوان رفت بی فسونگریی.
نظامی
ادامه...
افسون. فسون. فسون خواندن. فسون کردن:
پیش افسون آنچنان پریی
نتوان رفت بی فسونگریی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویر دادگری
دادگری
عمل دادگر عدالت، حکومت به عدل و داد
ادامه...
عمل دادگر عدالت، حکومت به عدل و داد
فرهنگ لغت هوشیار
سازگری
هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی)
ادامه...
هماهنگی دمسازی، پرده ایست مرکب از مقام عراق و اصفهان، نوعی از ساز هوایی (ساز بادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر سفالگری
سفالگری
عمل و شغل سفالگر
ادامه...
عمل و شغل سفالگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حسابگری
حسابگری
عمل حسابگر
ادامه...
عمل حسابگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر دادگری
دادگری
عدل، احقاق، عدالت
ادامه...
عدل، احقاق، عدالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر آبادگری
آبادگری
معماری
ادامه...
معماری
فرهنگ واژه فارسی سره
حسابگری
دوراندیشی، حزم، احتیاط، سودجویی، منفعت طلبی
ادامه...
دوراندیشی، حزم، احتیاط، سودجویی، منفعت طلبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد