جدول جو
جدول جو

معنی فزایسته - جستجوی لغت در جدول جو

فزایسته
(فَ یِ تَ / تِ)
زیاده و افزون. (برهان) :
ای جای جای کاسته از خوبی
باز از تو جای جای فزایسته.
دقیقی.
رجوع به فزایستن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شایسته
تصویر شایسته
(دخترانه)
سزاوار، لایق، سزاوار، لایق و درخور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
درخور، سزاوار، لایق، اندرخور، شایگان، ارزانی، بابت، خورا، خورند، سازوار، شایان، صالح، فراخور، فرزام، محقوق، مستحقّ، مناسب، باب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بایسته
تصویر بایسته
واجب، لازم، ضروری، آنچه لازم و واجب باشد، برای مثال ندارد پدر هیچ بایسته تر / ز فرزند شایسته شایسته تر (نظامی۵ - ۷۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایسته
تصویر پایسته
پاینده، پایدار، برقرار، پیوسته
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گِ یِ تَ / تِ)
متمایل شده. منحرف شده: و جوزا و حوت گرایسته بر پهلو همی برآیند. (التفهیم). و این حرکت دوم... لختکی از او (حرکت اول) گرایسته تر. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ تَ / تِ)
به معنی زیاد و زیاده. (برهان). زیادت بود. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). شعوری نیز فرایسته (با راء مهمله) ضبط می کند، اما درفرهنگ سروری فزایسته است (با زای منقوط) و حق همان است. (یادداشت به خط مؤلف). فزاییدن و فزایستن به معنی افزودن است. (یادداشت به خط مؤلف) :
ای جای جای کاسته از خوبی
باز از تو جای جای فرایسته.
دقیقی.
و رجوع به فرابسته شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ / لِ مَ کَ دَ)
فزودن. افزودن. (یادداشت بخط مؤلف). افزاییدن. رجوع به فزایسته شود
لغت نامه دهخدا
(کُ شُ دَ)
فزایستن. فزودن. (از یادداشت دهخدا). رجوع به کلمات مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
زیادت بود. (فرهنگ اسدی چ عباس اقبال) :
ای جای جای کاسته به خوبی
باز از تو جای جای فرابسته.
دقیقی (از اسدی).
مؤلف در حاشیۀ نسخۀ چاپ مأخذ فوق حدس زده اند که صحیح آن ’فزایسته’ باشد، و صحت این حدس قطعی به نظر میرسد
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ دَ / دِ)
افزاینده. افزون کننده. (یادداشت بخط مؤلف) :
پرستنده باش و ستاینده باش
بکار پرستش فزاینده باش.
فردوسی.
همان آفرینندۀ هور و ماه
فزایندۀ بخت و تخت و کلاه.
فردوسی.
تو شاهی و مابندگان توایم
بخوبی فزایندگان توایم.
فردوسی.
بمردی فزایندۀ عز مؤمن
بشمشیر کاهندۀ کفر کافر.
فرخی.
- تری فزاینده، آنچه رطوبت را زیاد کند: شربتهای خنک هم زداینده هم تری فزاینده باید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- فزاینده مهر. رجوع به این ترکیب شود.
، زیاد شونده. بسیارشونده. افزاینده. (یادداشت بخط مؤلف) :
همه دانش او راست ما بنده ایم
که کاهنده و هم فزاینده ایم.
فردوسی.
عمر و تن تو باد فزاینده و دراز
عیش خوش تو باد گوارنده و هنی.
منوچهری.
بختش هر روز فزاینده باد
دستش هرگاه گشاینده باد.
منوچهری.
رجوع به افزاینده شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
گذشتن، درآمدن و داخل شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
لایق، سزاوار، زیبنده، خلیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایسته
تصویر پایسته
پاینده دایم باقی، پیوسته منسجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایسته
تصویر بایسته
واجب لازم ضرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزاییده
تصویر فزاییده
افزوده
فرهنگ لغت هوشیار
غیرلازم ناضرور: آری چه بارکشدحبلی گسسته ک وچه بکارآیدکوششی ازبنده نبایسته ک
فرهنگ لغت هوشیار
میل کرده، قصد کرده آهنگ کرده، نافرمانی کرده سرپیچیده، متمایل منحرف: و جوزا و حوت گرایسته بر پهلو همی بر آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزاینده
تصویر فزاینده
افزاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزاینده
تصویر فزاینده
((فَ یَ دِ))
افزاینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
((یِ تِ))
سزاوار، محترم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایسته
تصویر بایسته
((یِ تِ))
واجب، لازم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایسته
تصویر پایسته
((یِ تِ))
پاینده، دایم، باقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فزاییده
تصویر فزاییده
((فَ دِ))
افزوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فزاینده
تصویر فزاینده
صعودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
با لیاقت، مستحب، جایز، صالح، لایق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بایسته
تصویر بایسته
لازم، ضروری، ملزم، واجب، شرط، لازم الاجرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
Deservedly, Welldeserved, Worthy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
заслуженно , заслуженный , достойный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
verdientermaßen, wohlverdient, würdig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
заслужено , заслужений , гідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
zasłużenie, zasłużony, godny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
应得地 , 应得的 , 值得的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
merecidamente, bem merecido, digno
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شایسته
تصویر شایسته
meritatamente, ben meritato, degno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی