جدول جو
جدول جو

معنی فریه - جستجوی لغت در جدول جو

فریه
نفرین
تصویری از فریه
تصویر فریه
فرهنگ لغت هوشیار
فریه
((فِ رْ یَ))
دروغ، بهتان
تصویری از فریه
تصویر فریه
فرهنگ فارسی معین
فریه
((فَ رِ یِ))
نفرین، لعنت
تصویری از فریه
تصویر فریه
فرهنگ فارسی معین
فریه
دروغ، افترا
تصویری از فریه
تصویر فریه
فرهنگ فارسی عمید
فریه
نفرین، لعنت، برای مثال بهرۀ تو آفرین می شد ز سعد مشتری / رقم خصم از نحس کیوان فریه و نفرین بود (فرخی - ۴۵۱)
تصویری از فریه
تصویر فریه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حفریه
تصویر حفریه
مونی حفری، جمع حفریات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریه
تصویر تفریه
کفانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تهی گرایان پوچگرایان گروهی از رویگردانان (خوارج) که تا زمان فرمانروایی امویان بر جای بودند، پشه خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفریه
تصویر عفریه
نیرو مند و زیرک، پلید و بد مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آریه
تصویر آریه
(پسرانه)
نام سپهدار ایرانی طرفدار کورش صغیر پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرقه
تصویر فرقه
دسته، گروه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرضیه
تصویر فرضیه
انگاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بریه
تصویر بریه
آفریدگان، آفریده، خلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریه
تصویر دریه
دانستن دریافتن به ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذریه
تصویر ذریه
نسل، فرزندان، پشت، پدران، نسل آدمی و پری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرین
تصویر فرین
(دخترانه)
ستوده، یگانه، شکوه دین، با شکوه، شکوهمند، مخفف فروردین ماه اول بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریضه
تصویر فریضه
(دخترانه)
عمل واجب، امر واجب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریر
تصویر فریر
(دخترانه)
گیاهی خوشبو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریده
تصویر فریده
(دخترانه)
پرارزش، مؤنث فرید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرید
تصویر فرید
(پسرانه)
بی همتا، یکتا، یگانه، بی نظیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریب
تصویر فریب
حیله، مکر، حقه، تزویر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرنه
تصویر فرنه
لعنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرخه
تصویر فرخه
رقص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فریم
تصویر فریم
در زبان سینما و تصویربرداری، فریم (Frame) به بخش دیداری تصویر که توسط دوربین در یک لحظه خاص ضبط شده است، اشاره دارد. هر فیلم یا ویدیو از چندین فریم تشکیل شده است که هرکدام یک صحنه یا یک قسمت از صحنه را نمایش می دهند.
ویژگی های اصلی فریم عبارتند از:
۱. زمان مرحله ای : هر فریم در یک لحظه خاص ضبط شده و در یک زمان مشخص در فیلم یا ویدیو ظاهر می شود.
۲. فاصله کانونی : فاصله کانونی دوربین و زاویه دید که برای گرفتن فریم انتخاب می شود و نقطه تمرکز بر روی آن قرار دارد.
۳. محدوده دید (Field of View) : حجم فضایی که توسط دوربین در فریم ضبط می شود و از آن در تصویر مشخص می شود.
۴. محل قرار گیری شیء ها : جایگاه و موقعیت شیء ها و شخصیت ها در فریم که تأثیر زیادی بر ترکیب و تراکم تصویر دارد.
فریم ها در سینما و تصویربرداری به عنوان واحدهای اساسی برای ساخت و تدوین فیلم استفاده می شوند. ترکیب صحیح فریم ها و تنظیمات مختلف آن ها می تواند تأثیر زیادی بر احساسات و درک بیننده از داستان و شخصیت ها داشته باشد و برای ایجاد جلوه های خاص و نمایش اطلاعات بهتر از داستان و مکان های مختلف استفاده می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
سپاه کوچک از پنج تا سسد کنیزک کنیزک یغلخواب گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریه
تصویر شریه
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرضه
تصویر فرضه
محل عرضۀ کالا، بندرگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بریه
تصویر بریه
مربوط به برّ مثلاً قوای بریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرقه
تصویر فرقه
دسته ای از مردم، طایفه، گروه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفیه
تصویر رفیه
فراخ عیش، فراخ زندگانی، تن آسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریش
تصویر فریش
پریشان، پراکنده، تاخت و تاز، تاراج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهی
تصویر فرهی
دارای فره بودن، فر و شکوه، شوکت و جلال، برای مثال به مردی و دانایی و فرّهی / بزرگی و آیین شاهنشهی (فردوسی - ۷/۲۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریش
تصویر فریش
هر نوع گستردنی مانند فرش، بستر و رختخواب، برای مثال که خوبانی که درخورد فریش اند / ز عالم در کدامین بقعه بیش اند؟ (نظامی۲ - ۲۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریز
تصویر فریز
گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرجه
تصویر فرجه
فرصت پیش آمده بین دو زمان تعیین شده برای انجام کارهای معیّن، مهلت
گشادگی، شکاف میان دو چیز، رخنه، شکاف، فرج
فرهنگ فارسی عمید