جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فریه

فریه

فریه
نفرین، لعنت، برای مِثال بهرۀ تو آفرین می شد ز سعد مشتری / رقم خصم از نحس کیوان فریه و نفرین بُوَد (فرخی - ۴۵۱)
فریه
فرهنگ فارسی عمید

فریه

فریه
لعنت. (برهان) (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس). گویند: فریۀ خدای به شیطان، یعنی لعنت خدای به شیطان. (برهان).
- فریه گر. رجوع به مدخل فریه گر شود
لغت نامه دهخدا

فریه

فریه
دروغ و بهتان. (برهان). دروغ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

فریه

فریه
نفرین. (برهان) (فرهنگ اسدی) :
زه ای کسایی، احسنت، گوی و چونین گوی
به سفلگان بر فریه کن و فراوان کن.
کسایی.
دزدی طرار ببردت ز راه
فریه بر آن خائن طرار کن.
ناصرخسرو.
منگر سوی آنکسی که زبانش
جز خرافات و فریه ندراید.
ناصرخسرو.
بهرۀ تو آفرین باشد ز سعد مشتری
قسم خصم از نحس کیوان فریه و نفرین بود.
امیرمعزی.
باز در هزل چون گشایم از آن بار
فریه کنم بر عدوی جاه تو ایثار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

فریه

فریه
نفرین و لعنت. (فرهنگ فارسی معین) :
همی کرد بر رهنمایش فریه
چوره را رها کرد و آمد بدیه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا