- فریصه
- رگ گردن، ماهیچه سینه، گوشت پاره دوش، دلیر
معنی فریصه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حد اعلی، ممتاز
رخسار
جانوری که به وسیلۀ حیوانی درنده شکار شده باشد
مؤنث واژۀ فرید، یکتا، بی نظیر، بی مانند، گوهری که در میان گردنبند قرار دارد
هر یک از اعمال دینی که انجام آن ها بر فرد واجب شده، واجب، کنایه از نماز واجب، امر واجب
دانه پخت خوراکی که از دانه های گیاهی پزند، گوسپندان پریشان جدا مانده از گله عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده بشب از گله خود، نوعی طعام زچه که از دانه شنبلید یا خرما یا دانه ها بزند، شنبلیله
فرموده خدای از زکاه مال و ستور، و از نماز و روزه را گویند، جمع فرائض
مونث فریس از ریشه پارسی اسپ شناس زن، دریده از هم دریده، شکار مونث فریس، جانوری که حیوانی درنده آن را صید کرده از هم دریده باشد
خود رای و مغرور
آبگیر تالاب
((فَ قَ یا ق))
فرهنگ فارسی معین
عده ای از گوسفندان متفرق و پریشان شده به شب از گله خود، نوعی طعام که از دانه شنبلید یا خرما یا دیگر دانه ها پزند، شنبلیله
بیماری کوژی فرصت در فارسی دمان یاور زمان دیل یارا، فر زمان روزگار که اژدها شود ار روزگار یابد مار (فرخی)، پروا، تون توان
نفرین
آب هنباز
دروغ، افترا
نفرین، لعنت، برای مثال بهرۀ تو آفرین می شد ز سعد مشتری / رقم خصم از نحس کیوان فریه و نفرین بود (فرخی - ۴۵۱)