جدول جو
جدول جو

معنی فریزنوک - جستجوی لغت در جدول جو

فریزنوک
(فَ هََ)
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند که دارای 47 تن سکنه است. آب از قنات و محصول آنجا غلات، سردرختی و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرینوش
تصویر فرینوش
(پسرانه)
شکوه شیرین، فری (شکوهمند) + نوش (عسل) یا نوش از مصدر نوشیدن (نوشیدن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریبناک
تصویر فریبناک
فریبنده، فریب دهنده، برای مثال آدمی کاو فریبناک بود / هم ز دیوان این مغاک بود (نظامی۴ - ۶۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرزندک
تصویر فرزندک
فرزند کوچک، فرزند خرد
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 63 هزارگزی جنوب درمیان و4 هزارگزی جنوب شوسۀ درمیان به درح. دامنه، گرمسیر، دارای 14 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ)
فریبنده. فریب کار. فریب آمیز:
آدمی کو فریبناک بود
هم ز دیوان این مغاک بود.
نظامی.
مکروه طلعتی است جهان فریبناک
هر بامداد کرده بخوبی تجملی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(فَ زَ دَ)
مصغر فرزند. فرزند کوچک:
برو تا ز خوانت نصیبی دهند
که فرزندکانت ز سختی رهند.
سعدی.
، طفل شیرخوار: استرضاع، به مزد گرفتن کسی را تا فرزندک را شیر دهد. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(فِ زِ نو / نَ / نُو)
پروانۀ چراغ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نرم وشکننده، خرده، ریزه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ ری وَ)
به معنی خربزه است که عربان بطیخ گویند. (برهان). نام فارسی بطیخ است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
مزرعه ای است از بخش بیارجمند شهرستان شاهرود که 42 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فَ زَ)
دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان که دارای صد تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غلات و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
فریبنده فریب دهنده. یا زبان فریبناک. زبان چرب و نرم و فریبنده: آمد آن خواهر زبانی باز با زبانی فریبناک و دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرزندک
تصویر فرزندک
فرزند کوچک فرزند محبوب
فرهنگ لغت هوشیار