دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان، واقع در 45هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد، سر راه مالرو اسحاق آباد به گوئین. ناحیه ای است واقع در جلگه، سردسیر و دارای 209 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوبات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام عقل فلک هشتم باشد که فلک البروج است. (برهان)
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان، واقع در 45هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد، سر راه مالرو اسحاق آباد به گوئین. ناحیه ای است واقع در جلگه، سردسیر و دارای 209 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوبات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام عقل فلک هشتم باشد که فلک البروج است. (برهان)
در زبان پهلوی فرتن، یکی از بزرگان داستانی مشترک اقوام هند و ایرانی است. (از حاشیۀ برهان چ معین). پادشاهی است معروف که ضحاک را دربند کرد. (برهان). مطابق شاهنامۀ فردوسی او پسر آتبین و از نسل جمشید است که پس از مشاهدۀ ستمگریهای ضحاک تازی علیه او قیام میکند و با دستیاری کاوۀ آهنگر، ضحاک را دستگیر و در کوه دماوند زندانی میکند و خود به پادشاهی ایران می رسد. سپس در پایان عمر سرزمین وسیع قلمرو خود را میان پسرانش سلم و تور و ایرج تقسیم میکند و ایران را به ایرج می سپارد. سرانجام سلم و تور توطئه میکنند و ایرج را به قتل میرسانند. و جنازه ایرج را نزد پدر می آوردند و فریدون پس از زاری و نالۀ بسیار مقام او را به پسرش منوچهر میدهد و منوچهر به جنگ عموهای خود میرود و بنیاد جنگهای ایران و توارن نهاده میشود. فریدون در پایان سلطنت پانصدسالۀ خود تاج شاهی را بر سر منوچهر میگذارد و از این جهان رخت برمی بندد. فریدون در ادبیات فارسی بعنوان مظهر قدرت و پیروزی مورد تشبیه قرار گرفته است، چنانکه فردوسی در ستایش سلطان محمود میگوید: فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد. فردوسی. در اشعار شاعران دیگر نیز نام او با همین تعبیر دیده میشود: جشن سده آیین جهاندار فریدون بر شاه جهاندار فری باد و همایون. عنصری. فریدون وزیری پسندیده داشت که روشندل و دوربین دیده داشت. سعدی. ترکیب ها: - فریدون صفت. فریدون علم. فریدون فر. فریدونکار. فریدون کمر. فریدون نسب. فریدون وار. رجوع به این مدخل ها شود
در زبان پهلوی فرتن، یکی از بزرگان داستانی مشترک اقوام هند و ایرانی است. (از حاشیۀ برهان چ معین). پادشاهی است معروف که ضحاک را دربند کرد. (برهان). مطابق شاهنامۀ فردوسی او پسر آتبین و از نسل جمشید است که پس از مشاهدۀ ستمگریهای ضحاک تازی علیه او قیام میکند و با دستیاری کاوۀ آهنگر، ضحاک را دستگیر و در کوه دماوند زندانی میکند و خود به پادشاهی ایران می رسد. سپس در پایان عمر سرزمین وسیع قلمرو خود را میان پسرانش سلم و تور و ایرج تقسیم میکند و ایران را به ایرج می سپارد. سرانجام سلم و تور توطئه میکنند و ایرج را به قتل میرسانند. و جنازه ایرج را نزد پدر می آوردند و فریدون پس از زاری و نالۀ بسیار مقام او را به پسرش منوچهر میدهد و منوچهر به جنگ عموهای خود میرود و بنیاد جنگهای ایران و توارن نهاده میشود. فریدون در پایان سلطنت پانصدسالۀ خود تاج شاهی را بر سر منوچهر میگذارد و از این جهان رخت برمی بندد. فریدون در ادبیات فارسی بعنوان مظهر قدرت و پیروزی مورد تشبیه قرار گرفته است، چنانکه فردوسی در ستایش سلطان محمود میگوید: فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد. فردوسی. در اشعار شاعران دیگر نیز نام او با همین تعبیر دیده میشود: جشن سده آیین جهاندار فریدون بر شاه جهاندار فری باد و همایون. عنصری. فریدون وزیری پسندیده داشت که روشندل و دوربین دیده داشت. سعدی. ترکیب ها: - فریدون صفت. فریدون علم. فریدون فر. فریدونکار. فریدون کمر. فریدون نسب. فریدون وار. رجوع به این مدخل ها شود
خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو، اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس، برای مثال حسودت در ید بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴)، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت (فردوسی - لغت نامه - فرارون)
خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو، اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس، برای مِثال حسودت در یَدِ بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴)، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت (فردوسی - لغت نامه - فرارون)
از بلوکات سپاهان و حد شمالی آن خوانسار و گلپایگان، حد شرقی کرون و دهق، حد جنوبی چهارمحال و غربی بربرود و جاپلق و بختیاری است. شامل 173 قریه است. مرکز داران و مساحت آن 160 فرسخ، و دارای 60009 تن سکنه است. جایی کوهستانی، سردسیر و پربرف است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). شهرستان فریدن یکی از شهرستانهای هفتگانه استان دهم و از شمال به شهرستان گلپایگان، از جنوب به شهرستان شهرکرد، از باختر به بلوک الیگودرز و از خاور به شهرستان مرکزی اصفهان محدود است. در سازمان آمار کلیۀ قرای دهستانهای کرچمبو، چادگان گرجی و وزرق، به نام یک دهستان به اسم فریدن منظور شده است. شهرستان فریدن از دو بخش تشکیل شده است: 1- بخش داران شامل چهار دهستان که 128 آبادی و 113624 تن سکنه دارد. 2- بخش آخوره شامل دو دهستان که 134 آبادی و 25376 تن سکنه دارد. بنابراین شهرستان فریدن از دو بخش و 6 دهستان و 262 آبادی تشکیل شده و دارای 139000 تن سکنه است. شرح هر یک از بخش هاو دهستان ها و آبادی ها در جای خود داده شده است. در بررسی هائی که در این شهرستان بعمل آمده کانهای نفت وزغال سنگ در قریه های کاوه، غرغن و زرک کشف شده، ولی تاکنون از این کانها بهره برداری نشده است. از داران مرکز شهرستان فریدن راههای شوسۀ زیر منشعب میشود: 1- راه شوسۀ داران به دامنه و اصفهان. 2- راه شوسۀ داران به آخوره. 3- راه شوسۀ کوهرنگ. 4- شاهراه شوسۀ اصفهان به ازنا از این شهرستان میگذرد و ازنا یکی از ایستگاههای مهم راه آهن شهرستان اهواز است. از این شهرستان پشم، پوست و لبنیات به اصفهان و خوانسار صادر و پارچه و قند و شکر و اجناس خرازی و سایر احتیاجات وارد میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
از بلوکات سپاهان و حد شمالی آن خوانسار و گلپایگان، حد شرقی کرون و دهق، حد جنوبی چهارمحال و غربی بربرود و جاپلق و بختیاری است. شامل 173 قریه است. مرکز داران و مساحت آن 160 فرسخ، و دارای 60009 تن سکنه است. جایی کوهستانی، سردسیر و پربرف است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). شهرستان فریدن یکی از شهرستانهای هفتگانه استان دهم و از شمال به شهرستان گلپایگان، از جنوب به شهرستان شهرکرد، از باختر به بلوک الیگودرز و از خاور به شهرستان مرکزی اصفهان محدود است. در سازمان آمار کلیۀ قرای دهستانهای کرچمبو، چادگان گرجی و وزرق، به نام یک دهستان به اسم فریدن منظور شده است. شهرستان فریدن از دو بخش تشکیل شده است: 1- بخش داران شامل چهار دهستان که 128 آبادی و 113624 تن سکنه دارد. 2- بخش آخوره شامل دو دهستان که 134 آبادی و 25376 تن سکنه دارد. بنابراین شهرستان فریدن از دو بخش و 6 دهستان و 262 آبادی تشکیل شده و دارای 139000 تن سکنه است. شرح هر یک از بخش هاو دهستان ها و آبادی ها در جای خود داده شده است. در بررسی هائی که در این شهرستان بعمل آمده کانهای نفت وزغال سنگ در قریه های کاوه، غرغن و زرک کشف شده، ولی تاکنون از این کانها بهره برداری نشده است. از داران مرکز شهرستان فریدن راههای شوسۀ زیر منشعب میشود: 1- راه شوسۀ داران به دامنه و اصفهان. 2- راه شوسۀ داران به آخوره. 3- راه شوسۀ کوهرنگ. 4- شاهراه شوسۀ اصفهان به ازنا از این شهرستان میگذرد و ازنا یکی از ایستگاههای مهم راه آهن شهرستان اهواز است. از این شهرستان پشم، پوست و لبنیات به اصفهان و خوانسار صادر و پارچه و قند و شکر و اجناس خرازی و سایر احتیاجات وارد میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
ابوالحارث فریغون امیرگوزگانان در زمان سبکتگین و سلطان محمود غزنوی، وی پدر زن سلطان محمود بوده است. (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 112 و 200) : آن کس که دی همیت فریغون خواند اکنون بسوی وی نه فریغونی. ناصرخسرو
ابوالحارث فریغون امیرگوزگانان در زمان سبکتگین و سلطان محمود غزنوی، وی پدر زن سلطان محمود بوده است. (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 112 و 200) : آن کس که دی همیت فریغون خواند اکنون بسوی وی نه فریغونی. ناصرخسرو
کسی و چیزی باشد که بازپس رود نه بطریق صلاح یعنی روزبه نباشد. (برهان) (صحاح الفرس). فرارون: چون دلت از بلخ شد به یمگان خرسند پس چه فریدون بسوی تو چه فریرون. ناصرخسرو. رجوع به فرارون شود
کسی و چیزی باشد که بازپس رود نه بطریق صلاح یعنی روزبه نباشد. (برهان) (صحاح الفرس). فرارون: چون دلت از بلخ شد به یمگان خرسند پس چه فریدون بسوی تو چه فریرون. ناصرخسرو. رجوع به فرارون شود
همان آفریدون است. (شرفنامۀ منیری). فریدون باشد و او پادشاهی بود و بعضی گویند افریدون نوح (ع) است و بعضی ذوالقرنین اعظم او را میدانند. (برهان) (آنندراج) (از مؤید). ابن الندیم در یک جا او را بنام افریدون بن اثفیان و جای دیگر افریدون بن گاواثفیان میخواند و در جای دیگر از کتاب الوزراء جهشیاری او را افریدون بن گاواثفیان بن افریدون بن اثفیان می نامد. (الفهرست). آفریدون. فریدن. پسر جمشید و از نژاد طهمورث دیوبند بود. بموجب روایات داستانی وی با کمک کاوۀ آهنگر و دیگر افراد ملت که از ستمگری ضحاک بتنگ آمده بودند، به ضحاک حمله برد و او را بکشت و بر تخت پادشاهی نشست. او را سه پسر بود بنامهای سلم و تور و ایرج که ممالک وسیع خود را بین آنان تقسیم کرد. و رجوع به آفریدون و فریدون و نیز رجوع به سبک شناسی ج 2 و شرح احوال رودکی ص 722، 728، 751، 771، 1178 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 511 و چهارمقالۀ نظامی عروضی ص 171 و کامل ابن اثیر ج 1 ص 36 و حکمت اشراق ص 197 و 306 و تاریخ افضل ص 53 و التفهیم و فهرست آن و تاریخ سیستان ص 5 و 6 و 15 و مجمل التواریخ و فهرست آن شود: مهرگان آمد جشن ملک افریدونا آن کجا نام نکو بودش برمایونا. دقیقی. کمند رستم دستان نه بس باشد رکاب او چنان چون گرز افریدون نه بس مسمار و مرزاقش. منوچهری. سده جشن ملوک نامدار است ز افریدون و از جم یادگار است. منوچهری. پیشت آدم جان افریدون شفیع کز شرف کسریش مولا دیده ام. خاقانی. دست آهنگر مرا در مار ضحاکی کشید گنج افریدون چه سود اندر دل دانای من. خاقانی. ملک بر تخت افریدون نشسته دل اندر قبلۀ جمشید بسته. نظامی. کجا جمشید و افریدون و ضحاک همه در خاک رفتند ای خوشا خاک. نظامی. کجاست گیوۀ گیلی و تاج افریدون کجاست کاسۀ اشبون وراح ریحانی. نظیری نیشابوری. - افریدون دولت، فریدون شأن و اقبال: افریدون دولتی عدو را در زندان آر و پای بربند. خاقانی
همان آفریدون است. (شرفنامۀ منیری). فریدون باشد و او پادشاهی بود و بعضی گویند افریدون نوح (ع) است و بعضی ذوالقرنین اعظم او را میدانند. (برهان) (آنندراج) (از مؤید). ابن الندیم در یک جا او را بنام افریدون بن اثفیان و جای دیگر افریدون بن گاواثفیان میخواند و در جای دیگر از کتاب الوزراء جهشیاری او را افریدون بن گاواثفیان بن افریدون بن اثفیان می نامد. (الفهرست). آفریدون. فریدن. پسر جمشید و از نژاد طهمورث دیوبند بود. بموجب روایات داستانی وی با کمک کاوۀ آهنگر و دیگر افراد ملت که از ستمگری ضحاک بتنگ آمده بودند، به ضحاک حمله برد و او را بکشت و بر تخت پادشاهی نشست. او را سه پسر بود بنامهای سلم و تور و ایرج که ممالک وسیع خود را بین آنان تقسیم کرد. و رجوع به آفریدون و فریدون و نیز رجوع به سبک شناسی ج 2 و شرح احوال رودکی ص 722، 728، 751، 771، 1178 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 511 و چهارمقالۀ نظامی عروضی ص 171 و کامل ابن اثیر ج 1 ص 36 و حکمت اشراق ص 197 و 306 و تاریخ افضل ص 53 و التفهیم و فهرست آن و تاریخ سیستان ص 5 و 6 و 15 و مجمل التواریخ و فهرست آن شود: مهرگان آمد جشن ملک افریدونا آن کجا نام نکو بودش برمایونا. دقیقی. کمند رستم دستان نه بس باشد رکاب او چنان چون گرز افریدون نه بس مسمار و مرزاقش. منوچهری. سده جشن ملوک نامدار است ز افریدون و از جم یادگار است. منوچهری. پیشت آدم جان افریدون شفیع کز شرف کسریش مولا دیده ام. خاقانی. دست آهنگر مرا در مار ضحاکی کشید گنج افریدون چه سود اندر دل دانای من. خاقانی. ملک بر تخت افریدون نشسته دل اندر قبلۀ جمشید بسته. نظامی. کجا جمشید و افریدون و ضحاک همه در خاک رفتند ای خوشا خاک. نظامی. کجاست گیوۀ گیلی و تاج افریدون کجاست کاسۀ اشبون وراح ریحانی. نظیری نیشابوری. - افریدون دولت، فریدون شأن و اقبال: افریدون دولتی عدو را در زندان آر و پای بربند. خاقانی
ابن ابتیان یا آتپیان یا اثفیان. از اجداد کیقباد و از نواده های جمشید است... ابوریحان نسبت وی را چنین ضبط کرده:... افریدون بن اثفیان گاوبن اثفیان نیکاوبن اثفیان بن شهرکاوبن اثفیان اخبتکاوبن اثفیان اسپیدکاوبن اثفیان دیزه کاوبن اثفیان نیکاوبن نیفروش بن جم الملک. و فردوسی او را از تخمۀ طهمورث و فرزند آبتین شمرده است. (از تاریخ سیستان و حاشیۀ آن صص 201- 202). همان فریدون یا آفریدون معروف است. رجوع به آفریدون وفریدون و در همین لغت نامه و فارسنامۀ ابن البلخی ص 11 و آثارالباقیه ص 104 و مروج الذهب ج 1 ص 96 شود ابن قارن. از ملوک طبرستان، وی حکمران رویان و رستمدار و از سلسلۀ بادوسپان معروف به گاوبار بود. (از التدویر). و رجوع به حبیب السیر و فهرست آن و سفرنامۀ مازندران و گاوبار و ملوک طبرستان در همین لغت نامه شود
ابن ابتیان یا آتپیان یا اثفیان. از اجداد کیقباد و از نواده های جمشید است... ابوریحان نسبت وی را چنین ضبط کرده:... افریدون بن اثفیان گاوبن اثفیان نیکاوبن اثفیان بن شهرکاوبن اثفیان اخبتکاوبن اثفیان اسپیدکاوبن اثفیان دیزه کاوبن اثفیان نیکاوبن نیفروش بن جم الملک. و فردوسی او را از تخمۀ طهمورث و فرزند آبتین شمرده است. (از تاریخ سیستان و حاشیۀ آن صص 201- 202). همان فریدون یا آفریدون معروف است. رجوع به آفریدون وفریدون و در همین لغت نامه و فارسنامۀ ابن البلخی ص 11 و آثارالباقیه ص 104 و مروج الذهب ج 1 ص 96 شود ابن قارن. از ملوک طبرستان، وی حکمران رویان و رستمدار و از سلسلۀ بادوسپان معروف به گاوبار بود. (از التدویر). و رجوع به حبیب السیر و فهرست آن و سفرنامۀ مازندران و گاوبار و ملوک طبرستان در همین لغت نامه شود
نام پادشاهی داستانی از ایران که ضحاک را دربند و مملکت ایران را تسخیر کرد و رسم و راه ظلم ضحاک برانداخت و جهان را بسه فرزند خویش سلم و تور و ایرج بخشید، و او را فریدون و افریدون نیز گویند: سپه را ز دریا بهامون کشید ز چین دژ سوی آفریدون کشید، فردوسی، تو ا ز آفریدون فزونتر نه ای چو پرویز با تخت و افسر نه ای، فردوسی، بدو گفت من خویش گرسیوزم بشاه آفریدون کشد پروزم، فردوسی، زمینی کجا آفریدون گرد بدانگه بتوج دلاور سپرد، فردوسی، ز دهقان پرمایه کس را ندید که شایستۀ آفریدون سزید، فردوسی، و بعضی او را ذوالقرنین اکبر میدانند! (برهان)
نام پادشاهی داستانی از ایران که ضحاک را دربند و مملکت ایران را تسخیر کرد و رسم و راه ظلم ضحاک برانداخت و جهان را بسه فرزند خویش سلم و تور و ایرج بخشید، و او را فَریدون و اَفریدون نیز گویند: سپه را ز دریا بهامون کشید ز چین دژ سوی آفریدون کشید، فردوسی، تو ا ز آفریدون فزونتر نه ای چو پرویز با تخت و افسر نه ای، فردوسی، بدو گفت من خویش گرسیوزم بشاه آفریدون کشد پروزم، فردوسی، زمینی کجا آفریدون گرد بدانگه بتوج دلاور سپرد، فردوسی، ز دهقان پرمایه کس را ندید که شایستۀ آفریدون سزید، فردوسی، و بعضی او را ذوالقرنین اکبر میدانند! (برهان)
پارسی است پاریگون در پیوند با پارگین از گیاهان گیاهی است بی ساقه و گل که در آبهای ایستاده بلا دهنده روید. برگش مانند برگ گردو و مایل به سیاهی است و گویی غبار بر آن نشسته است
پارسی است پاریگون در پیوند با پارگین از گیاهان گیاهی است بی ساقه و گل که در آبهای ایستاده بلا دهنده روید. برگش مانند برگ گردو و مایل به سیاهی است و گویی غبار بر آن نشسته است