فریبنده، فریب دهنده، کنایه از زیبا، فریفته، فریب خورده، برای مثال هم حور بهشت ناشکیبا از توست / هم جادو و هم پری فریبا از توست (مجد همگر - لغتنامه - فریبا)
فریبنده، فریب دهنده، کنایه از زیبا، فریفته، فریب خورده، برای مِثال هم حور بهشت ناشکیبا از توست / هم جادو و هم پری فریبا از توست (مجد همگر - لغتنامه - فریبا)
صورتی از کلمه فرنبغ یا خورنبغ است که نام آتشکده ای بوده است در پارس. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ص 228). رجوع به فرنبغ و آذرفرنبغ شود
صورتی از کلمه فرنبغ یا خورنبغ است که نام آتشکده ای بوده است در پارس. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ص 228). رجوع به فرنبغ و آذرفرنبغ شود
امیر اریبا، نایب امیر شیخ حسن ایلکانی در روم (آسیای صغیر). رجوع بذیل جامعالتواریخ حافظ ابرو ص 152، 159، 165، 169 شود، شادمانی. (منتهی الارب). نشاط: مقدم مواکب سلطانی را بهزّتی و اریحیتی که آثار آن بر جبین احوال او مشاهده می توانست نمود، استقبال کرد. (جهانگشای جوینی) ، خوشدلی که بدهش و احسان کردن حاصل شود. (منتهی الارب). شادی که در بخشایش و جود رو دهد. (آنندراج) ، عطا
امیر اریبا، نایب امیر شیخ حسن ایلکانی در روم (آسیای صغیر). رجوع بذیل جامعالتواریخ حافظ ابرو ص 152، 159، 165، 169 شود، شادمانی. (منتهی الارب). نشاط: مقدم مواکب سلطانی را بهزّتی و اریحیتی که آثار آن بر جبین احوال او مشاهده می توانست نمود، استقبال کرد. (جهانگشای جوینی) ، خوشدلی که بدهش و احسان کردن حاصل شود. (منتهی الارب). شادی که در بخشایش و جود رو دهد. (آنندراج) ، عطا