- فرکانس
- بسامد
معنی فرکانس - جستجوی لغت در جدول جو
- فرکانس
- تواتر، تکرار، دوباره
- فرکانس ((فِ رِ نْ))
- تکرار، تواتر، وفور، در اصطلاح فیزیک، حرکت و رفت و آمد متوالی، بسامد
- فرکانس
- تکرار، بسامد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسامد های ناشناخته
بسامد های همگری
بسامد ورتناک
بسامد چندی یابی
بسامد بالا
آخشیجی بنیادی منسوب به ارکان آنچه مربوط و پیوسته به چهار ارکان (باد و خاک و آب و آتش) است، جمع ارکانیان. جسمانیان اهل دنیا، ناقصانی که هنوز به حد کمال نرسیده اند
فیلسوف، حکیم
از مردم فرانسه، زبان مردم فرانسه مثلاً کلاس فرانسه
شاخۀ پاجوش درخت که آن را در زمین می خواباندند و قسمت پایین آن را زیر خاک می کردند تا ریشه بدواند، شاخۀ تاک که در زیر زمین می کردند و سر آن را از جای دیگر بیرون می آوردند، فرنج
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، خفج، سکاچه، برفنجک، برخفج، فدرنجک، خفتک، خفتو، کرنجو، درفنجک، فرنجک، برغفج
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، خفج، سکاچه، برفنجک، برخفج، فدرنجک، خفتک، خفتو، کرنجو، درفنجک، فرنجک، برغفج
یونانی تازی گشته خود پوش از چهره های سپهری
حکیم و دانشمند و عاقل، فیلسوف
شعبه ایست از نهاوند نهاوندک
ماده (گاو خر) فربه پر گوشت
ماده (گاو خر) فربه پر گوشت
پارسی تازی گشته پروانک پروانه
یگانه بی همال یگانه بی نظیر: اهل دنیا جملگان زندانیند انتظار مرگ دار فانیند جز مگر نادر یکی فردانیی تن بزندان جان او کیوانیی. (مثنوی)
مونث فرحان و سماروغ سپید
فرمانبر، مطیع
دانشمند، حکیم، جمع فرزانگان
پیرامون دهان از جانب بیرون
شاخه بزرگی که از درخت ببرند تا شاخه های دیگر برآید، شاخه درختی که به درخت دیگر پیوند کنند، شاخه درخت انگوری که آن را در زمین کنند و از جای دیگر تتمه آن را بر آرند، عکیس
شریف، پاک نژاد
حکیم، عالم، دانشمند، عاقل، دانا، خردمند، خردپیشه، باخرد، صاحب خرد، خردور، اریب، پیردل، نیکورای، متفکّر، فروهیده، حصیف، داناسر، فرزان، بخرد، متدبّر، راد، خردومند، لبیب
حکیم، عالم، دانشمند، عاقل، دانا، خردمند، خردپیشه، باخرد، صاحب خرد، خردور، اریب، پیردل، نیکورای، متفکّر، فروهیده، حصیف، داناسر، فرزان، بخرد، متدبّر، راد، خردومند، لبیب