جدول جو
جدول جو

معنی فروهر - جستجوی لغت در جدول جو

فروهر
(پسرانه)
جوهر، در دین زرتشت نام صورت غیرمادی مخلوقاتی که برای محافظت از آسمان فرود می آیند
تصویری از فروهر
تصویر فروهر
فرهنگ نامهای ایرانی
فروهر
روح
تصویری از فروهر
تصویر فروهر
فرهنگ واژه فارسی سره
فروهر
در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فرور، فره وش
تصویری از فروهر
تصویر فروهر
فرهنگ فارسی عمید
فروهر
مثال موجودات در عالم معنوی، (دین زردشتی) نیرویی است که اهورمزدا برای نگاهداری آفریدگان نیک ایزدی از آسمان فرو فرستاده و نیرویی است که سراسر آفریشن نیک از پرتو آن پایدار است. پیش از آن که اهورمزدا جهان خاکی را بیافریند فروهر هر یک از آفریدگان نیک این گیتی را در جهان مینوی زبرین بیافرید و هر یک را به نوبه خود برای نگهداری آن آفریده جهان خاکی فرو می فرستد و پس از مرگ آن آفریده. فروهر او دیگر باره بسوی آسمان گراید و به همان پاکی ازلی بماند اما هیچگاه کسی را که بوی تعلق داشت فراموش نمی کند و هر سال یکبار به دیدن وی می آید و آن هنگام جشن فروردین است یعنی روزهایی که برای فرود آمدن فروهرهای نیاکان و پاکان اختصاص دارد. در هر آیین زردشت همه ایزدان و فرشتگان و حتی اهورمزدا فروهری دارد
فرهنگ لغت هوشیار
فروهر
((فَ رْ وَ هَ))
در اوستا فروشی و در پارسی باستان فرورتی، به موجب اوستا پنجمین نیروی مینوی از نیروهای پنجگانه تشکیل دهنده انسان است به معنای پشتیبان و محافظ انسان و همه آفرینش نیک اهورامزدا، فرورد، فرور
تصویری از فروهر
تصویر فروهر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرهور
تصویر فرهور
(دخترانه)
دارای شکوه و جلالی چون ورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروهل
تصویر فروهل
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی در سپاه رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرمهر
تصویر فرمهر
(دخترانه)
دارای شکوه و عظمتی چون خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروتر
تصویر فروتر
پایین تر، پست تر، برای مثال دعوی مکن که برترم از دیگران به علم / چون کبر کردی، از همه دونان فروتری (سعدی۲ - ۶۷۸)، به سوی پایین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروار
تصویر فروار
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار، پربار، پرواره، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه، برای مثال آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال / خزپوش و به کاشانه شو از صفه و فروار (فرخی - ۱۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروتر
تصویر فروتر
پائین تر، پست تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروار
تصویر فروار
محوط برج و بارو دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروهه
تصویر فروهه
زیرکی
فرهنگ لغت هوشیار
شدت وامتداد خنده (آهسته تر ازقهقه)، یا هروهر خندیدن، بشدخندیدن، بشدت وبسیاری جریان وسیلاب یافتن وفروریختن مایع: (یک ساعت است که ازدماغ فلانی هروهرخون می آید) (بیست وچهارساعت است که هروهر باران می آید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروتر
تصویر فروتر
((فُ تَ))
پایین تر، مقابل بالاتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروار
تصویر فروار
((فَ))
پروار. فروال، بالاخانه، خانه تابستانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرور
تصویر فرور
فروهر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فره وش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرور
تصویر فرور
فرار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرور
تصویر فرور
((فَ وَ))
فروهر، در اوستا فروشی و در پارسی باستان فرورتی، به موجب اوستا پنجمین نیروی مینوی از نیروهای پنجگانه تشکیل دهنده انسان است به معنای پشتیبان و محافظ انسان و همه آفرینش نیک اهورامزدا، فرورد، فرور
فرهنگ فارسی معین