جدول جو
جدول جو

معنی فرولغزیدن - جستجوی لغت در جدول جو

فرولغزیدن
(دِ بِ هََ زَ دَ)
لغزیدن به زیر و به نشیب. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به لغزیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروزیدن
تصویر فروزیدن
روشن کردن، روشن شدن، درخشان شدن، روشن کردن آتش یا چراغ و امثال آن، افروختن، افروزاندن، فروختن، افروزان، افروزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(دِ تَ)
لنگیدن:
بمسجد خواند ار مؤذن چو کرکس زآن فرولنگی
دوی چون گرگ پویان گر به گرگان خواندت سلطان.
ناصرخسرو.
رجوع به لنگیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دِ بِ هََ خوَر / خُر دَ)
لغزانیدن به پستی. (یادداشت بخطمؤلف). مقابل فرولغزیدن. رجوع به فرولغزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ شُ دَ)
به پایین غلطیدن. مقابل فروغلطانیدن. رجوع به فروغلطانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دُشْ گَدی دَ)
خزیدن به زیر و به شیب. (یادداشت بخط مؤلف). لغزیدن. (اسدی)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ وَ دَ)
افروختن. فروختن. روشن کردن. (یادداشت بخط مؤلف). فروختن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فروزیدن
تصویر فروزیدن
((فُ دَ))
افروختن، روشن کردن
فرهنگ فارسی معین