جدول جو
جدول جو

معنی فروغن - جستجوی لغت در جدول جو

فروغن
(فَ)
نام یکی از دهستانهای بخش ششتمد شهرستان سبزواراست که در باختر بخش و جنوب کال شور واقع و شامل 12 آبادی بزرگ و کوچک و سکنۀ آنها مجموعاً 3382 تن است. این دهستان در جلگه ای گرمسیر قرار گرفته و آب اغلب دهات آن شور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروغ
تصویر فروغ
(دخترانه)
روشنائی، تابش، پرتو، شعله آتش، روشنی که از آتش خورشید و دیگر منابع نورانی می تابد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
افتاده، متواضع، خاکی، بی تکبر
فرهنگ فارسی عمید
(فَرْ)
دهی است جزو دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند، واقع در 15هزارگزی خاور مرکزی بخش، کنار راه آهن شاهرود. ناحیه ای است واقع در جلگه، معتدل و دارای 596 تن سکنه. از رود خانه حبله رود مشروب میشود. محصولاتش: غلات، پنبه، بنشن و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی گذران میکنند. مزرعۀ رمضان قره جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(فَرَْ)
نام روان آسمان زهره است. از دساتیر نقل شد. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فُ تَ)
مرکّب از: فرو + تن، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، تواضعکننده و متواضع. (برهان)، خاضع. خاشع. نرم گردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
فروتن بود شه که دانا بود
به دانش بزرگ وتوانا بود.
فردوسی.
فروتن بود هرکه دارد خرد
سپهرش همی در خرد پرورد.
فردوسی.
خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس
مریخ سرفکنده و کیوان فروتن است.
انوری.
- فروتن شدن، تواضع نمودن:
به آموختن چون فروتن شوی
سخن را ز دانندگان بشنوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ)
دهی است از دهستان کاه بخش داورزن شهرستان سبزوار. سکنۀ آن 192 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زیره و پنبه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، ظهور کردن _ (:
ترا آن ستایش بس اندر جهان
که چون تو برون نامدی از نهان.
فردوسی.
یکی تن وی (محمد (ص)) و خلق چندین هزار
برون آمد و کرد دین آشکار.
اسدی.
، ترک اطاعت و انقیاد. (برهان) (آنندراج). بر روی کسی ایستادن. (آنندراج). سر پیچیدن:
هرکه او با علی برون آید
جانب کردگار چون آید؟
سنائی.
- از فرمان کسی برون آمدن، نافرمانی کردن:
بر آن تیره خاکش بریزند خون
چو آید ز فرمان یزدان برون.
فردوسی.
که هر کو ز فرمان و پند پدر
بیامد برون هست جادو پسر.
فردوسی.
- بر کسی برون آمدن، عصیان کردن به وی. سرپیچی کردن از وی:
کنون سر برآهختی از بند خویش
برون آمدی بر خداوند خویش.
اسدی.
، دمیدن. روییدن:
همیشه تا ز درخت سمن نروید گل
برون نیاید از شاخ نارون نارنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
تواضع کننده، خاضع، خاشع، نرم گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
((فُ تَ))
متواضع، افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
متواضع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فروغ
تصویر فروغ
نور
فرهنگ واژه فارسی سره
افتاده، خاشع، خاضع، خاکسار، شکسته نفس، متواضع، محجوب
متضاد: خودخواه، خویشتن بین، متکبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
متواضعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
Indulgent, Meek
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
indulgent, humble
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
indulgente, humilde
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
indulgente, humilde
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
снисходительный , кроткий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
nachsichtig, sanftmütig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
pobłażliwy, pokorny
دیکشنری فارسی به لهستانی
فروتن، فروتنی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
مہربان , فروتن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
উদার , নম্র
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
ใจกว้าง , อ่อนน้อม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
mwenye huruma, mnyenyekevu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
hoşgörülü, alçakgönüllü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
寛大な , 穏やかな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
宽容的 , 温顺的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
סבלני , צנוע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
поблажливий , покірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
penyayang, rendah hati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
दयालु , विनम्र
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
vergevend, nederig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
indulgente, umile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
관대한 , 온화한
دیکشنری فارسی به کره ای