نام یکی از دهستانهای بخش ششتمد شهرستان سبزواراست که در باختر بخش و جنوب کال شور واقع و شامل 12 آبادی بزرگ و کوچک و سکنۀ آنها مجموعاً 3382 تن است. این دهستان در جلگه ای گرمسیر قرار گرفته و آب اغلب دهات آن شور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام یکی از دهستانهای بخش ششتمد شهرستان سبزواراست که در باختر بخش و جنوب کال شور واقع و شامل 12 آبادی بزرگ و کوچک و سکنۀ آنها مجموعاً 3382 تن است. این دهستان در جلگه ای گرمسیر قرار گرفته و آب اغلب دهات آن شور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است جزو دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند، واقع در 15هزارگزی خاور مرکزی بخش، کنار راه آهن شاهرود. ناحیه ای است واقع در جلگه، معتدل و دارای 596 تن سکنه. از رود خانه حبله رود مشروب میشود. محصولاتش: غلات، پنبه، بنشن و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی گذران میکنند. مزرعۀ رمضان قره جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزو دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند، واقع در 15هزارگزی خاور مرکزی بخش، کنار راه آهن شاهرود. ناحیه ای است واقع در جلگه، معتدل و دارای 596 تن سکنه. از رود خانه حبله رود مشروب میشود. محصولاتش: غلات، پنبه، بنشن و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی گذران میکنند. مزرعۀ رمضان قره جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
مرکّب از: فرو + تن، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، تواضعکننده و متواضع. (برهان)، خاضع. خاشع. نرم گردن. (یادداشت بخط مؤلف) : فروتن بود شه که دانا بود به دانش بزرگ وتوانا بود. فردوسی. فروتن بود هرکه دارد خرد سپهرش همی در خرد پرورد. فردوسی. خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس مریخ سرفکنده و کیوان فروتن است. انوری. - فروتن شدن، تواضع نمودن: به آموختن چون فروتن شوی سخن را ز دانندگان بشنوی. فردوسی
مُرَکَّب اَز: فرو + تن، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، تواضعکننده و متواضع. (برهان)، خاضع. خاشع. نرم گردن. (یادداشت بخط مؤلف) : فروتن بود شه که دانا بود به دانش بزرگ وتوانا بود. فردوسی. فروتن بود هرکه دارد خرد سپهرش همی در خرد پرورد. فردوسی. خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس مریخ سرفکنده و کیوان فروتن است. انوری. - فروتن شدن، تواضع نمودن: به آموختن چون فروتن شوی سخن را ز دانندگان بشنوی. فردوسی
دهی است از دهستان کاه بخش داورزن شهرستان سبزوار. سکنۀ آن 192 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زیره و پنبه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، ظهور کردن _ (: ترا آن ستایش بس اندر جهان که چون تو برون نامدی از نهان. فردوسی. یکی تن وی (محمد (ص)) و خلق چندین هزار برون آمد و کرد دین آشکار. اسدی. ، ترک اطاعت و انقیاد. (برهان) (آنندراج). بر روی کسی ایستادن. (آنندراج). سر پیچیدن: هرکه او با علی برون آید جانب کردگار چون آید؟ سنائی. - از فرمان کسی برون آمدن، نافرمانی کردن: بر آن تیره خاکش بریزند خون چو آید ز فرمان یزدان برون. فردوسی. که هر کو ز فرمان و پند پدر بیامد برون هست جادو پسر. فردوسی. - بر کسی برون آمدن، عصیان کردن به وی. سرپیچی کردن از وی: کنون سر برآهختی از بند خویش برون آمدی بر خداوند خویش. اسدی. ، دمیدن. روییدن: همیشه تا ز درخت سمن نروید گل برون نیاید از شاخ نارون نارنگ. فرخی
دهی است از دهستان کاه بخش داورزن شهرستان سبزوار. سکنۀ آن 192 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زیره و پنبه است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9) ، ظهور کردن _ (: ترا آن ستایش بس اندر جهان که چون تو برون نامدی از نهان. فردوسی. یکی تن ْ وی (محمد (ص)) و خلق چندین هزار برون آمد و کرد دین آشکار. اسدی. ، ترک اطاعت و انقیاد. (برهان) (آنندراج). بر روی کسی ایستادن. (آنندراج). سر پیچیدن: هرکه او با علی برون آید جانب کردگار چون آید؟ سنائی. - از فرمان کسی برون آمدن، نافرمانی کردن: بر آن تیره خاکش بریزند خون چو آید ز فرمان یزدان برون. فردوسی. که هر کو ز فرمان و پند پدر بیامد برون هست جادو پسر. فردوسی. - بر کسی برون آمدن، عصیان کردن به وی. سرپیچی کردن از وی: کنون سر برآهختی از بند خویش برون آمدی بر خداوند خویش. اسدی. ، دمیدن. روییدن: همیشه تا ز درخت سمن نروید گل برون نیاید از شاخ نارون نارنگ. فرخی