جدول جو
جدول جو

معنی فرنسا - جستجوی لغت در جدول جو

فرنسا
نام عقل فلک کیوان است که زحل باشد. (انجمن آرا). در فرهنگ دساتیر و دیگر فرهنگها نیامده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فریسا
تصویر فریسا
(دخترانه)
پریسا، زیبا چون پری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرنیا
تصویر فرنیا
(دخترانه)
نامی برای پسران، اصیل، دارنده اصل و نسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
(پسرانه)
نیم خواب، خواب آلود، نام پسر فرناباذ یکی از درباریان اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
غافل، نادان، برای مثال نامه ها پیش تو همی آید / هم ز بیداردل هم از فرناس (ناصرخسرو - ۴۳۸)، خواب آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرسا
تصویر فرسا
فرسودن، پسوند متصل به واژه به معنای فرساینده، برای مثال طاقت فرسا، دست فرسود جود تو شده گیر / تروخشک جهان جان فرسای (انوری - ۴۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ نَ سَ)
خوبی تدبیر: فرنسهالمراءه، خوبی تدبیر وی در امور خانگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ رَ وی یَ)
فرانسوی. فرانسویه. (از نقود ص 97). رجوع به فرانسوی و فرانسویه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مخفف فرساینده. (یادداشت به خطمؤلف). این لغت در ترکیب به صورت مزید مؤخر آید.
ترکیب ها:
- آبله فرسا. آسمان فرسا. بحرفرسا. تن فرسا. توان فرسا. روان فرسا. طاقت فرسا. فلک فرسا. قلم فرسا. گنه فرسا. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
پسر فرناباذ از درباریان مورد توجه اردشیر درازدست بوده است. رجوع به فرناباذ و نیز رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 943 شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
رئیس و مهترروستاییان. ج، فرانسه. (منتهی الارب). مهتر دهقانان و در ترکی او را قوجه باشی گویند. (محیط المحیط) ، شیر سطبرگردن و سخت دلیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فرونشستن سردی و تب، سوخته شدن، تلف شدن. صرف شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فْرَ / فَ رَ)
منسوب به فرانسه. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فرانسوی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
افرنجه. افرنگ. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
مهتر روستاییان، شیر ستبر گردن و دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب به معنی فرساینده آید به معانی ذیل الف - خسته کننده رنج دهنده جانفرسای روانفرسای طاقت فرسای ب - محو کننده نابود کننده، جمع ساینده: فرقد فرسای گردون فرسای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنسه
تصویر فرنسه
آراییدن آراسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنسی
تصویر فرنسی
فرانسوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افرنساخ
تصویر افرنساخ
زدودن اندوه، افتادن تب بریدن تب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
((فَ))
غافل، نادان، خواب آلود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
((فِ))
مهتر روستاییان، شیر ستبر گردن و دلیر
فرهنگ فارسی معین