غمگین و اندوهگین. (آنندراج). تنگدل و فرومانده و غمگین و اندوهناک باشد، چه فرم به معنی غم و اندوه و گن به معنی صاحب و خداوند است. (برهان). نژند. (اسدی). مخفف فرمگین. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فرم و فرمگین شود
غمگین و اندوهگین. (آنندراج). تنگدل و فرومانده و غمگین و اندوهناک باشد، چه فرم به معنی غم و اندوه و گن به معنی صاحب و خداوند است. (برهان). نژند. (اسدی). مخفف فرمگین. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فَرَم و فرمگین شود
امر، دستور، حکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل فرمان بردن: کنایه از اطاعت کردن فرمان راندن: کنایه از حکومت کردن فرمان دادن: امر کردن، حکم کردن، اجازه دادن فرمان یافتن: دریافت کردن فرمان، کنایه از مردن
امر، دستور، حُکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حُکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل فرمان بردن: کنایه از اطاعت کردن فرمان راندن: کنایه از حکومت کردن فرمان دادن: امر کردن، حکم کردن، اجازه دادن فرمان یافتن: دریافت کردن فرمان، کنایه از مردن