جدول جو
جدول جو

معنی فرماسر - جستجوی لغت در جدول جو

فرماسر
به یونانی باقلی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارماسب
تصویر ارماسب
(پسرانه)
دارنده اسب آرام، نام یکی از سرداران هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرشاسب
تصویر فرشاسب
(پسرانه)
دارنده اسب تنومند، نام یکی از سرداران کمبوجیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
خجل، شرمنده، برای مثال ای هنر از مردی تو شرمسار / از هنر بیوه زنی شرم دار (نظامی۱ - ۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرماسش
تصویر پرماسش
دست مالی، لمس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمایش
تصویر فرمایش
امر، حکم، دستور، کنایه از سخن شخص بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمولر
تصویر فرمولر
مجموعۀ فرمول ها، مجموعۀ دستورها برای ترکیب کردن یا ساختن داروها، نمایندۀ فرمول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرتاسر
تصویر سرتاسر
سراسر، سرتا به سر، همه، همگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراسر
تصویر فراسر
بالای سر، گرد سر، زیر سر
فرهنگ فارسی عمید
(پَ سَ / سِ)
لمس، خلاص و نجات. (شعوری). معانی دیگر که صاحب فرهنگ شعوری به این کلمه داده است غلط است و از حدسهای گوناگونی که در شعر سنائی و ابوشکور زده اند نشأت کرده است
لغت نامه دهخدا
(پَ سِ)
لمس. لامسه. ببساوش. بساوش. پرواس. جس. و رجوع به پرماسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سِ)
برماس و لمس و احساس. (ناظم الاطباء). رجوع به برماس شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بالای شهرستان نهاوند که در 22 هزارگزی جنوب شهرستان نهاوند و 8 هزارگزی جنوب راه شوسۀ نهاوند به ملایر و بروجرد واقع است، دامنه ای، سردسیر و دارای 495 تن سکنه است، آب آنجا از قنات و چشمه تأمین میشود، محصول عمده اش غلات، لبنیات، توتون، چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
بر سر. (آنندراج). گرد سر. گرداگرد سر:
بسکه از نرگس تو فتنه فزوده ست رواج
دامن فتنه چو دستار فرا سر پیچم.
ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج).
، زیر سر: همانجا خفتی بر زمین و بالش فرا سر نه. (تاریخ بیهقی). رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
فردوس. السدی گوید: اصل لغت ’فردوس’ در نبطی ’فرداسا’ است. (المعرب جوالیقی ص 241). این وجه اشتقاق بر اساسی نیست. رجوع به فردوس شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ رُ)
شخصی که چیزی کم و اندک میخورد و به سبب کم خوردن ضعیف و لاغرمی شود و عربان قصیع خوانند به فتح قاف. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ)
همه و تمام و مجموع. (برهان). سربسر. (آنندراج) :
بدان شهر بودیش جای نشست
همه شهر سرتاسر آذین ببست.
فردوسی.
مگر شاد باشیم ز اندرز اوی
که گنج است سرتاسر این مرز اوی.
فردوسی.
همه شهان و بزرگان و خسروان جهان
بدین دو چیز جهان را گرفته سرتاسر.
فرخی.
راست گفتی که دشت باغی گشت
گرد او سرو رست سرتاسر.
فرخی.
ناحیت مغرب و بربر سرتاسر بگرفت. (مجمل التواریخ و القصص).
سرتاسر خود ببین که چندی
بر سر فلکی بدین بلندی.
نظامی.
ز چوگان ملامت نادر آنکس روی برتابد
که در راه خدا چون گوی سرتاسر قدم گردد.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 689)
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ)
امر و حکم. (آنندراج). امر. حکم. دستور. (یادداشت به خط مؤلف). فرمودن. حکم و امرو فرمان و دستور. (ناظم الاطباء) ، در تداول بازار، سفارش که برای تهیۀ جنسی دهند. (از یادداشت به خط مؤلف). توصیه و سپارش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی چنگلک، چنگکی در راه آهن ریل (راه آهن) که در روی آن چرخ دندانه دار لوکوموتیو حرکت میکند. این نوع ریل در راهها بسیار سرا شیب بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی آمیزه دستور در دارو شناسی، نمود کوده فرمولها، مجموعه دستورهای ترکیب ادویه
فرهنگ لغت هوشیار
بالای سر گرد سر: فراسر پدر نشست گریان. بسکه از نرگس تو فتنه فزوده است رواج دامن فتنه چو دستار فراسر پیچم. (ابو نصیر نصیری بدخشانی)، زیر سر: همان جا خفتی بر زمین و بالش فراسر نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماسش
تصویر پرماسش
پر ماسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرتاسر
تصویر سرتاسر
همگی، سراسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
منفعل و خجل، شرمنده، شرمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمانبر
تصویر فرمانبر
فرمانبردار، مطیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمایش
تصویر فرمایش
فرمودن
فرهنگ لغت هوشیار
((کِ رِ یِّ))
ریل (راه آهن) که در روی آن چرخ دندانه دار لوکوموتیو حرکت می کند. این نوع ریل در راه های بسیار سراشیب به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
خجل، شرمنده، منفعل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
فرمانبر، مطیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمایش
تصویر فرمایش
((فَ یِ))
فرمودن، امر، حکم، دستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراسر
تصویر فراسر
((فَ سَ))
بالای سر، گرد سر، زیر سر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمولر
تصویر فرمولر
((فُ لِ))
مجموعه فرمول ها، مجموعه دستورهای ترکیب ادویه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
آمرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمایش
تصویر فرمایش
حکم، قول، امر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
خجول
فرهنگ واژه فارسی سره