جدول جو
جدول جو

معنی فرفروک - جستجوی لغت در جدول جو

فرفروک
فرفره، نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، مازالاق، یرمع، پرپره، بادفره، بادفر
تصویری از فرفروک
تصویر فرفروک
فرهنگ فارسی عمید
فرفروک
(فَ فَ)
بادفر و آن چیزی است که اطفال از چوب تراشند و ریسمانی بر آن پیچند و از دست گذارند تا بر روی زمین گردان شود. (برهان). با فرفر و فرفره قیاس کنید. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
فرفروک
چرمی مدور که کودکان ریسمانی در آن گذارند و در کشاکش آورند تا از آن صدایی فرفر ظاهر شود بادفر: تو روان کرده در هوا فرفر که فلان ملحد است و آن کافر
فرهنگ لغت هوشیار
فرفروک
پرحرف، پرچانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخروز
تصویر فرخروز
(دخترانه)
نام یکی از الحان باربد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریرون
تصویر فریرون
فرارون، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرستوک
تصویر فرستوک
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرارون
تصویر فرارون
خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو،
اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس، برای مثال حسودت در ید بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴)، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت (فردوسی - لغت نامه - فرارون)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرفیون
تصویر فرفیون
گیاهی علفی با برگ های بلند، گل های چتری و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابه ای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج و عرق النسا به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراروی
تصویر فراروی
پیش رو، برابر، کنایه از سرشناس، معروف
فرهنگ فارسی عمید
(فْرِ / فِ رِدْ)
نام سه تن از پادشاهان پروس که عبارتند از: فردریک اول متولدسال 1657 میلادی که پسر فردریک ویلیام منتخب مردم براندنبورگ است. این پادشاه در کونیگسبرگ متولد شد و خود در سال 1688 میلادی حاکم براندنبورگ شد و در جنگ اسپانیا به امپراطور لئوپولد کمک های ارزنده کرد. از سال 1701 میلادی پادشاه پروس شد و تا1713 میلادی پادشاهی کرد. فردریک دوم که او را فردریک کبیر گفته اند فرزند فردریک ویلیام است که در سال 1712از سوفیا دروته متولد شد. این پادشاه نوۀ فردریک اول است و پدر او ویلیام نیز نوۀ فردریک ویلیام اول است. او مردی خودرای بود که میخواست از اطاعت پدر سر باززند. وی از برجسته ترین شاهان پروس است و از 1740 تا 1786 میلادی پادشاهی کرده است. وی در جنگهای معروف هفت ساله که از 1750 میلادی آغاز شد با فرانسه و روسیه و سوئد اتحادی علیه انگلیس تشکیل داد. فردریک سوم پسر ویلیام اول است و فقط چند ماه از نهم مارس تا 15 ژوئیه 1888 میلادی عنوان امپراطوری پروس را داشته است. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
نام نه تن از پادشاهان کشور دانمارک است که شش تن نخستین آنها بر نروژ فرمانروائی داشته اند. باید خاطرنشان کرد که این نه تن به دنبال یکدیگر بر تخت ننشسته اند و میان آنها گاه سلطنت پادشاهان دیگری فاصله افکنده است. خلاصۀ تاریخ پادشاهی آنها بدین قرار است: 1- فردریک اول پسر کریستیان اول از 1523 تا 1533م. 2- فردریک دوم پسر کریستیان سوم از 1559 تا 1588م. 3- فردریک سوم پسر کریستیان چهارم از 1647 تا 1670 میلادی 4- فردریک چهارم پسر کریستیان پنجم از 1699 تا1730 میلادی 5- فردریک پنجم پسر کریستیان ششم از 1746 تا 1766 میلادی 6- فردریک ششم پسر کریستیان هفتم از 1808 تا 1839 میلادی 7- فردریک هفتم پسر کریستیان هشتم از 1848 تا 1863 میلادی 8- فردریک هشتم پسر کریستیان نهم از 1906 تا 1912 میلادی 9- فردریک نهم پسر کریستیان دهم که از1947 به جای پدر نشست. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
نام سه تن از امپراطوران مقدس روم قدیم است که عبارتند از: فردریک اول که از سال 1152 تا 1190 میلادی امپراطور بود و در سال 1155 تاجگذاری کرد. فردریک دوم که اصلاً پادشاه جزیره سیسیل بود و از 1215 تا 1250 میلادی فرمانروای کل روم گردید. تاجگذاری او در سال 1220 میلادی بود. و نام پدرش هنری ششم بود. فردریک سوم که اصلاً از نسل پادشاهان خاندان ’هابس بورگ’ آلمان بود و از 1440 تا 1493 میلادی امپراطوری روم را داشت. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ را)
ده کوچکی است از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع در 19000 گزی جنوب باختری میرجاوه، کنار راه فرعی میرجاوه به خاش. سکنۀ آن 35 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
کسی و چیزی باشد که بازپس رود نه بطریق صلاح یعنی روزبه نباشد. (برهان) (صحاح الفرس). فرارون:
چون دلت از بلخ شد به یمگان خرسند
پس چه فریدون بسوی تو چه فریرون.
ناصرخسرو.
رجوع به فرارون شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دا)
کنایه از کسی است که بظاهر خود را خوب وانماید و بباطن بد باشد. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) :
کم شنیدم چو تو لتنبانی
ترفروشی و خشک جنبانی.
سنائی.
، ریاکار و منافق و محیل و مکار و غدار و شریر، خودبین. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَوَ دَ / دِ)
آنکه خر فروشد. آنکه الاغ فروشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ فُ)
زیر و زبر. زیر و رو. بالا و زیر. زیر و بالا. (یادداشت مؤلف). همه اطراف. بلندی و پستی. بالا و پائین و زیر و زبر. (ناظم الاطباء).
- برفرود سخن، فراز و نشیب آن. نیک و بد آن:
بکوشم باندازۀ دستگاه
کنم برفرود سخن را نگاه.
شمسی (یوسف وزلیخا).
- برفرود کاری، زیر و زبر آن. اختلاف و تمایز آن:
خدمت سلطان بجان از شهریاری خوشتر است
وین کسی داند که داند برفرود روزگار.
فرخی.
لغت نامه دهخدا
(فْرِ / فِ رِدْ)
هارولد. داستان نویس آمریکایی. در سال 1856 میلادی در یوتیکا از شهرهای ایالت نیویورک به دنیا آمد و به سال 1898 چشم از جهان پوشید. از آثارش ’بازار’، ’گلوریا موندی’ و ’دختر لاتون’ معروف است. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
پادشاه معروف سوئد که در سال 1676 میلادی در شهر کاسل متولد شد و از 1720 تا 1751 میلادی در آن کشور سلطنت کرد. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
لئون. نقاش بلژیکی. در سال 1856 میلادی به دنیا آمد و در 1940 جهان را بدرود گفت. (از فرهنگ وبستر)
لغت نامه دهخدا
آنکه یا آنچه پیش می رود مترقی، راست درست درستکار، خوب نیک، سعد مقابل فیرون: حسودت درید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون. (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرشتوک
تصویر فرشتوک
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برفرود
تصویر برفرود
بالا و زیر، زیر و رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفروش
تصویر ترفروش
خوش ظاهر و بد باطن، آب زیر کاه
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته شیر سگ شیر گیا گاو کشک (شبرم) لاتینی تازی گشته شیر گیا گاو کشک از گیاهان گیاهی از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره فرفونیان است این گیاه علفی است و در موقع شکستن از ساقه اش شیرابه سفید رنگی بیرون می آید که در برابر هوا تیره می شود تا کنون در حدود 7000 گونه از این گیاه شناخته شده است که بیشتر در نواحی معتدل می رویند و من جمله در ایران انواع آن نیز فراوانند و بیشتر به نام شیر سنگ خوانده میشود. شیرابه این گیاه سمی و قی آور است و دانه هایش دارای اثری مسهلی است مالیدن شیرابه آن بر روی پوست بدن سبب تحریک جلدی و ایجاد سوزش و خارش می شود فربیون افربیون شیر سنگ ابربیون ابرفیون افنین کمالیون حافظ اطفال تاکوت غاسول رومی لبان مغربی یتوع نبلوت لبن سودا لبن سودان عنجد لبین تیکیوت سوتلیلغراوتی شبرم سوتلکن اوتی تاناغت شیرگیا سعده فافیلون فارالیون شبرم رمده. لاتینی تازی شده شیر سگ شیر گیا از گیاهان داروی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه یا آنچه پیش می رود مترقی، راست درست درستکار، خوب نیک، سعد مقابل فیرون: حسودت درید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون. (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفوره
تصویر فرفوره
لاتینی تازی گشته شسن ارغوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفوری
تصویر فرفوری
چینی (ظروف)، ظروف چینی ژاپن (مخصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرستوک
تصویر فرستوک
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفوری
تصویر فرفوری
((فُ))
چینی (ظروف)، ظروف چینی ژاپن (خصوصاً)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرشتوک
تصویر فرشتوک
((فَ رَ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرستوک
تصویر فرستوک
((فَ رَ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرارون
تصویر فرارون
((فِ یا فَ))
مترقی، پیش رو، خوب، عالی، راست، مستقیم، در اصطلاح نجوم به معنی سعد، اوج، فریرون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریرون
تصویر فریرون
((فَ))
مترقی، پیش رو، خوب، عالی، راست، مستقیم، در اصطلاح نجوم به معنی سعد، اوج، فرارون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراروی
تصویر فراروی
((فَ))
پیش روی، برابر، سرشناس، معروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروروی
تصویر فروروی
نفوذ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرارود
تصویر فرارود
ماورا النهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراروی
تصویر فراروی
هجری، در مقابل
فرهنگ واژه فارسی سره