جدول جو
جدول جو

معنی فرشم - جستجوی لغت در جدول جو

فرشم
(فِ شَ)
دهی است از دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت، واقع در هشت هزارگزی شمال کوچصفهان سر راه مالرو عمومی کوچصفهان به خشکبیجار. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل، مرطوب، و دارای 750 تن سکنه است. از نورود مشروب میشود. محصولاتش برنج، ابریشم و صیفی است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. ده باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرشیم
تصویر فرشیم
(پسرانه)
قسم، جزو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرام
تصویر فرام
(پسرانه)
معرب از عبری، تندرو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریم
تصویر فریم
در زبان سینما و تصویربرداری، فریم (Frame) به بخش دیداری تصویر که توسط دوربین در یک لحظه خاص ضبط شده است، اشاره دارد. هر فیلم یا ویدیو از چندین فریم تشکیل شده است که هرکدام یک صحنه یا یک قسمت از صحنه را نمایش می دهند.
ویژگی های اصلی فریم عبارتند از:
۱. زمان مرحله ای : هر فریم در یک لحظه خاص ضبط شده و در یک زمان مشخص در فیلم یا ویدیو ظاهر می شود.
۲. فاصله کانونی : فاصله کانونی دوربین و زاویه دید که برای گرفتن فریم انتخاب می شود و نقطه تمرکز بر روی آن قرار دارد.
۳. محدوده دید (Field of View) : حجم فضایی که توسط دوربین در فریم ضبط می شود و از آن در تصویر مشخص می شود.
۴. محل قرار گیری شیء ها : جایگاه و موقعیت شیء ها و شخصیت ها در فریم که تأثیر زیادی بر ترکیب و تراکم تصویر دارد.
فریم ها در سینما و تصویربرداری به عنوان واحدهای اساسی برای ساخت و تدوین فیلم استفاده می شوند. ترکیب صحیح فریم ها و تنظیمات مختلف آن ها می تواند تأثیر زیادی بر احساسات و درک بیننده از داستان و شخصیت ها داشته باشد و برای ایجاد جلوه های خاص و نمایش اطلاعات بهتر از داستان و مکان های مختلف استفاده می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از فرشه
تصویر فرشه
آغوز، شیر غلیظ و زرد رنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آن ها تا سه روز دوشیده می شود، زهک، فلّه، کلستروم، شیرماک، شمه، پله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمش
تصویر فرمش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
(فَ دَ)
بطنی است از تجیب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جایی در جبال دیلم در یک منزلی ساریه که شهر استواری است. (از معجم البلدان). نام یکی از دهستانهای بخش دودانگۀ شهرستان ساری است. دشت وسیعی است که طول آن 15 و عرض آن سه تا شش هزارگز است. از رودخانه های شیرین رود، عروس و داماد، اشک و چشمه های متعدد مشروب میشود. محصول عمده بخش برنج و غله است. این بخش 33 آبادی و 4800 تن سکنه دارد. قرای مهم آن عبارتند از: رستکت بالا، گرچا، کرسب، شل دره و اودره. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فَ شُ / شَ)
ابریشم. (یادداشت مؤلف) :
تا پیل چو یک فریشم پیله
اندرنشود به چشمۀ سوزن.
عسجدی
لغت نامه دهخدا
(قِ شَم م)
درشت سخت و توانا، سوسمار سالخورده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ دُ)
مقابل آفدم به معنی اولی و نخستین است. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
پریشان و مضطرب، مغموم وآزرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
یکی از مشاهیر اموریان زمان یوشع. (قاموس کتاب مقدس)
شهریار یرموت. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
دارویی که شرم زن را تنگ سازد. (منتهی الارب). دارویی که زنان فرج خود را بدان تنگ کنند. (ناظم الاطباء). دوایی است که زنان برای تضییق فرج مستعمل دارند. (فهرست مخزن الادویه) ، لته ای است که زنان حمول سازندآن را یا در ایام حیض فرج را بدان آکنند. (منتهی الارب). لتۀ حیض. (ناظم الاطباء). رجوع به فرامه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
تندرو. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
هرچه که بر وی خطها و سیاهی و نگارها باشد. (منتهی الأرب) ، مرد لاغرسرین. (منتهی الأرب). مؤنث: رصحاء. ج، رصح
لغت نامه دهخدا
(فَ)
قسم و جزو باشد چنانکه گوییم فرشیم اول و فرشیم دویم یعنی جزو اول و جزو دویم. (برهان). ورشیم. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به ورشیم شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
منسوب به فرش. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
حسن بن حسین بن عتیق، مکنی به ابومحمد. از احمد بن حسن المقری روایت کند و ابوالقاسم سعد بن علی زنجانی و جز او را از وی روایت است. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 206)
لغت نامه دهخدا
(تُ شُ)
ترسم. رجوع به ترسم شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رُ)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورده بتابند و از آن شال ببافند و آنرا کلغر نیز خوانند. (جهانگیری) :
یارم ز سفر آمد دیدم که برشم آورد
چون نیک نگه کردم میش آمد و پشم آورد.
سعدی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(بُ شُ)
برقع. (آنندراج) (منتهی الارب) ، ناقص. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
در تداول فارسی زبانان، زمینی. ارضی. مقابل عرشی. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فرش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارشم
تصویر ارشم
سیاه نگاره، نکوهیده و اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرشم
تصویر گرشم
کرشمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشم
تصویر کرشم
اشاره بچشم و ابرو غمزه: (ناز اگر خواب را سزا ست بشرط نسزد جز ترا کرشمه و ناز) (رودکی)، نغمه کوچک سه ضربی است و در اکثر دستگاهها و آواز ها نواخته میشود (خالقی. موسیقی ایران. پیام نوین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرام
تصویر فرام
لته دشتان لته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرقم
تصویر فرقم
مهره نره
فرهنگ لغت هوشیار
سه چهار دانه انگور درهم بسته توضیح در خراسان دانه های انگور ریخته از خوشه است که انگور فروش بعد از بیرون آوردن خوشه ها از سبد آنچه دان شده باشد به نام فرشک علی حده می فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
پشما گند زیر انداز ستور پارسی تازی گشته فرچه پاک کن هر چیز گستردنی (نمد حصیر قالی) گستردنی بساط، قالی (اختصاصا)، چاروایی که غیر از خوردن کاری نکند. یا فرش باستان. زمین ارض. یا فرش خاک. زمین ارض. یا فرش دورنگ. روزگار (باعتبار شب و روز)، زمین. یا فرش زمریدن، سبزه زار چمن یا فرش سقلاب. کاغذ. یا فرش صورتی. فرش و قالی دارای تصویر. یا فرش عاج. برف (که روی زمین را سفید کند)
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشم
تصویر برشم
روی پوش روپوشه
فرهنگ لغت هوشیار
((فِ رِ))
دسته ای از بیت ها و بایت ها که برای انتقال در قالبی مشخص جمع شوند، قابک (واژه فرهنگستان)، قاب عینک، هر قطعه از تصاویر فیلم یا اسلاید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرشک
تصویر فرشک
((فَ رِ))
سه چهار دانه انگور درهم بسته، غوره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرشه
تصویر فرشه
((فُ))
شیری که از حیوان نوزاییده دوشند، آغوز، فله، فرش
فرهنگ فارسی معین