جدول جو
جدول جو

معنی فرشه

فرشه((فُ))
شیری که از حیوان نوزاییده دوشند، آغوز، فله، فرش
تصویری از فرشه
تصویر فرشه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرشه

فرشه

فرشه
پشما گند زیر انداز ستور پارسی تازی گشته فرچه پاک کن هر چیز گستردنی (نمد حصیر قالی) گستردنی بساط، قالی (اختصاصا)، چاروایی که غیر از خوردن کاری نکند. یا فرش باستان. زمین ارض. یا فرش خاک. زمین ارض. یا فرش دورنگ. روزگار (باعتبار شب و روز)، زمین. یا فرش زمریدن، سبزه زار چمن یا فرش سقلاب. کاغذ. یا فرش صورتی. فرش و قالی دارای تصویر. یا فرش عاج. برف (که روی زمین را سفید کند)
فرهنگ لغت هوشیار

فرشه

فرشه
آغوز، شیر غلیظ و زرد رنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آن ها تا سه روز دوشیده می شود، زَهک، فُلِّه، کُلُستِروم، شیرماک، شِمِه، پَلِه
فرشه
فرهنگ فارسی عمید

فرشه

فرشه
هیئت فرش. (منتهی الارب). هیئت فرش گسترده. (ناظم الاطباء) : هو حَسَن الفرشه، أی الهیئه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

فرشه

فرشه
فرش. شیر حیوانات نوزاییده که فله نیز گویند. (انجمن آرا). فرش و آغوز و فله و شیر نوزائیده. (ناظم الاطباء). شیری است که با زردۀ تخم مرغ به آتش نرم بجوشانند تا غلیظ و شبیه به آغوز شود و در افعال مثل لباست. (تحفۀ حکیم مؤمن). آغوز. فله. ماک. زهک. (یادداشت به خط مؤلف). فرش است که آغوز و فله باشد. (برهان). رجوع به لبا شود
لغت نامه دهخدا

فرشه

فرشه
دهی است از دهستان بالاولایت بخش حومه شهرستان کاشمر، واقع در دامنه. معتدل و دارای 1026تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و بادام است. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

فرشته

فرشته
فرشته، پری، فرستاده الهی، ملک، فرستاده آسمانی، موجودی آسمانی، عاقل و برتر از انسان
فرشته
فرهنگ نامهای ایرانی