جدول جو
جدول جو

معنی فرستنده - جستجوی لغت در جدول جو

فرستنده
آنکه کسی یا چیزی را به جایی فرستد گسیل دارنده، جمع فرستندگان
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
فرهنگ لغت هوشیار
فرستنده
((فِ رِ تَ دِ یا دَ))
آن که چیزی را به جایی می فرستد، گسیل دارنده، دستگاهی که به کمک امواج الکترومغناطیس، صوت یا تصویر قابل دریافت منتشر می کند
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
فرهنگ فارسی معین
فرستنده
آنکه کسی یا چیزی را به جایی می فرستد مثلاً فرستندۀ نامه
دستگاهی که امواج الکترومغناطیسی صوتی و تصویری را برای گیرنده ها می فرستد
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
فرهنگ فارسی عمید
فرستنده
Consignor, Expeditor
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فرستنده
remetente, expedidor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فرستنده
отправитель , экспедитор
دیکشنری فارسی به روسی
فرستنده
Absender, Expeditör
دیکشنری فارسی به آلمانی
فرستنده
nadawca, ekspedytor
دیکشنری فارسی به لهستانی
فرستنده
відправник , експедитор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فرستنده
remitente, expedidor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فرستنده
expéditeur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فرستنده
mittente, spedizioniere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فرستنده
afzender, expediteur
دیکشنری فارسی به هلندی
فرستنده
प्रेषक
دیکشنری فارسی به هندی
فرستنده
pengirim
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فرستنده
مرسلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
فرستنده
발송인 , 발송인
دیکشنری فارسی به کره ای
فرستنده
שׁוֹלֵחַ , שולח
دیکشنری فارسی به عبری
فرستنده
发货人 , 快递员
دیکشنری فارسی به چینی
فرستنده
発送者 , 送り手
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فرستنده
gönderen, gönderici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فرستنده
mtumaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فرستنده
ผู้ส่ง , ผู้ส่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
فرستنده
প্রেরক
دیکشنری فارسی به بنگالی
فرستنده
بھیجنے والا , بھیجنے والا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرستاده
تصویر فرستاده
مرسوله، رسول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
بنده، عبد، چاکر، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرستاده
تصویر فرستاده
روانه شده، رسول، پیغامبر، سفیر، فرسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
پرستش کننده، عبادت کننده
بندگی کننده، بنده، غلام، خدمتکار
دوست دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرستاده
تصویر فرستاده
چیزی را گویند که شخص به جهت کسی بفرستد، مرسله، قاصد، رسول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
((پَ رَ تَ دِ))
نوکر، خدمتکار، زن خدمتکار، عبادت کننده، ستاینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرستاده
تصویر فرستاده
((فِ رِ دِ))
روانه کرده، سفیر، پیغامبر، رسول، فرسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروهنده
تصویر فروهنده
(دخترانه)
نیکوسیرت و خوبروی، نام فرشته ای است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروزنده
تصویر فروزنده
(دخترانه)
درخشان، درخشنده، روشن، تابان، روشن کننده، افروزنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرازنده
تصویر فرازنده
(دخترانه)
بالابرنده و افرازنده
فرهنگ نامهای ایرانی