معرب پرزه. شیاف. حمول. (یادداشت به خط مؤلف). معرب پرچه. (آنندراج). چیزی که زنان برای مداوا به خود برگیرند. (تاج العروس). ج، فرازج، فرزجات. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به پرزه شود
معرب پَرْزه. شیاف. حمول. (یادداشت به خط مؤلف). معرب پرچه. (آنندراج). چیزی که زنان برای مداوا به خود برگیرند. (تاج العروس). ج، فرازج، فرزجات. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به پرزه شود
فریز، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید، برای مثال از خانه چو رفت بر سر کوی / چون فرزه نشست بر لب جوی (نظامی - لغت نامه - فرزه)
فریز، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید، برای مِثال از خانه چو رفت بر سر کوی / چون فرزه نشست بر لب جوی (نظامی - لغت نامه - فرزه)
نام ولایتی است و بندری بر ساحل دریای فرنگ. (برهان). بندر نیست، همان کشور فرانسه است: بر قسطنطنیه بگذرد و زمین برجان و فرنجه و شمال اندلس، و به دریای محیط رسد. (التفهیم ابوریحان بیرونی ص 200)
نام ولایتی است و بندری بر ساحل دریای فرنگ. (برهان). بندر نیست، همان کشور فرانسه است: بر قسطنطنیه بگذرد و زمین برجان و فرنجه و شمال اندلس، و به دریای محیط رسد. (التفهیم ابوریحان بیرونی ص 200)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در سه هزارگزی خاور سنندج و کنار شوسۀ سنندج به همدان. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 20 تن سکنه است. از چشمه مشروب میشود. محصول آنجا غلات است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در سه هزارگزی خاور سنندج و کنار شوسۀ سنندج به همدان. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 20 تن سکنه است. از چشمه مشروب میشود. محصول آنجا غلات است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
رهایی از غم و اندوه. (منتهی الارب). تفصی از هم و غم وخلاص از دشواری: هو لک فرجه، أی فرج. (اقرب الموارد). از تنگی و دشواری بیرون شدن. (غیاث) : بلکه بهر میهمانان و کهان که به فرجه وارهند از اندهان. مولوی
رهایی از غم و اندوه. (منتهی الارب). تفصی از هم و غم وخلاص از دشواری: هو لک فرجه، أی فرج. (اقرب الموارد). از تنگی و دشواری بیرون شدن. (غیاث) : بلکه بهر میهمانان و کهان که به فرجه وارهند از اندهان. مولوی
رخنه و شکاف و منه: فرجهالحائط. (منتهی الارب). در دیوار و مانند آن شکاف، هر جای ترسناک، جایی که مردم در مجلس وموقف باز می کنند. (از اقرب الموارد) ، میانۀ انگشتان. (زمخشری) ، انفراج. (منتهی الارب). هر گشادگی بین دو چیز. (اقرب الموارد) ، فرصت. مهلت. (ناظم الاطباء) : سخن در فرجه ای پرور که فرجام ز واگفتن تو را نیکو شود نام. نظامی. - بی فرجه، بی مهلت. بی مدت. (ناظم الاطباء)
رخنه و شکاف و منه: فرجهالحائط. (منتهی الارب). در دیوار و مانند آن شکاف، هر جای ترسناک، جایی که مردم در مجلس وموقف باز می کنند. (از اقرب الموارد) ، میانۀ انگشتان. (زمخشری) ، انفراج. (منتهی الارب). هر گشادگی بین دو چیز. (اقرب الموارد) ، فرصت. مهلت. (ناظم الاطباء) : سخن در فرجه ای پرور که فرجام ز واگفتن تو را نیکو شود نام. نظامی. - بی فرجه، بی مهلت. بی مدت. (ناظم الاطباء)
به معنی فرزد است که نوعی از سبزه تر و تازه باشد و آن را فریز میگویند. (برهان). فرز. فرزد. فریز. (از حاشیۀ برهان چ معین) : از خانه چو رفت بر سر کوی چون فرزه نشست بر لب جوی. نظامی
به معنی فَرَزد است که نوعی از سبزه تر و تازه باشد و آن را فریز میگویند. (برهان). فرز. فرزد. فریز. (از حاشیۀ برهان چ معین) : از خانه چو رفت بر سر کوی چون فرزه نشست بر لب جوی. نظامی
پارۀ جداکرده از چیزی. (منتهی الارب). قطعه ای از آنچه برکنده شده است. ج، افراز، فروز. (از اقرب الموارد از التاج) راه بر پشته. (منتهی الارب) ، شکافی که در زمین درشت بود. (اقرب الموارد)
پارۀ جداکرده از چیزی. (منتهی الارب). قطعه ای از آنچه برکنده شده است. ج، اَفراز، فُروز. (از اقرب الموارد از التاج) راه بر پشته. (منتهی الارب) ، شکافی که در زمین درشت بود. (اقرب الموارد)
دهی است از دهستان مشهدریزۀ میان ولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری طیبات و ده هزارگزی باختر مرز ایران و افغانستان. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 500 تن سکنه. از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غلات و زیره است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مشهدریزۀ میان ولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری طیبات و ده هزارگزی باختر مرز ایران و افغانستان. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 500 تن سکنه. از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غلات و زیره است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
محل عبور کشتی ها، راه کوهستانی، پروا، پستا (نوبت) شکاف در زمین پاره ای کالا سبزه ایست در نهایت تری و تازگی و آن در کنار آبها و زمین های نمناک می روید و مفروش بر روی زمین است و مخصوص بزمانی نیست. شاخه های آن دراز و باریک با گرهها و بندهای بسیار و برگ آن بسیار ریز و سرهای آن تند و اندک صلب و گل آن ما بین سرخی و سفیدی است نجم ثیل، هر گونه سبزه علفی نوع چمن
محل عبور کشتی ها، راه کوهستانی، پروا، پستا (نوبت) شکاف در زمین پاره ای کالا سبزه ایست در نهایت تری و تازگی و آن در کنار آبها و زمین های نمناک می روید و مفروش بر روی زمین است و مخصوص بزمانی نیست. شاخه های آن دراز و باریک با گرهها و بندهای بسیار و برگ آن بسیار ریز و سرهای آن تند و اندک صلب و گل آن ما بین سرخی و سفیدی است نجم ثیل، هر گونه سبزه علفی نوع چمن