- فرزانگی
- حکمت
معنی فرزانگی - جستجوی لغت در جدول جو
- فرزانگی
- خردمندی، عاقلی، بخردی
- فرزانگی ((فَ رْ نِ))
- دانایی، حکمت
- فرزانگی
- دانایی، خردمندی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی عقلی بی خردی مقابل فرزانگی، بی هوشی مستی: چو ساقی در شراب آمد به نوشانوش در مجلس به نافرزانگی گفتند کاول مرد فرزانه. (سعدی لغ) مقابل فرزانگی
بی خردی، بی عقلی
حالت و چگونگی پرچانه پرگویی
مرد بودن، کنایه از جوانمردی، کنایه از شجاعت
دلیری، بهادری، تهور، دلاوری
پرگویی، بسیار گویی
Masculinity
masculinidade
Männlichkeit
męskość
мужественность
мужність
mannelijkheid
masculinidad
masculinité
mascolinità
पुरुषत्व
kejantanan
erkeklik
גְּבוּרָה
ความเป็นชาย
পুরুষত্ব
مردانگی
رجليّةٌ
ارزنده، درخور یق سزاوار مستحق، درویش بی نوا نادر، صالح (مقابل طالح) سزا (مقابل ناسزا) اهل، پیشکش، کم بهایی کم قیمتی مقابل گرانی، آسانی سهولت، فراخی فراوانی. یا سال ارزانی. سالی که زندگی فراخ و خواربار و کا کم بها و فراوانست، دستوری اجازه اذن رخصت