جدول جو
جدول جو

معنی فردو - جستجوی لغت در جدول جو

فردو(فَ دِ)
قصبه ای است جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم، واقع در هیجده هزارگزی جنوب خاوری کهک و 37هزارگزی جنوب راه قم به اصفهان. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 1800 تن سکنه است. از 20 رشته قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات، بادام، گردو، قیسی، صیفی، لبنیات و عسل است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند، عده ای برای تأمین معاش به قم و تهران رفته برمیگردند. از صنایع دستی زنان کرباس بافی است. پنیر این ده معروف است و در تابستان از این ده برف به قم حمل میشود. راه فرعی به قم دارد. امامزاده ای به نام بوره در آنجاست. مزارع اسدآباد، ارسک، دیاغش، چشمه دراز، تجرتش، کج خانه، وردیل، رنجبران، وسف، احمدآباد جزء این ده است. در تابستان از قراء اطراف برای تعلیف احشام به کوههای این ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فربو
تصویر فربو
(دخترانه)
مرکب از فر (شکوه) + بو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردو
تصویر گردو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرود
تصویر فرود
(پسرانه)
پائین، نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو، نام پسر خسرو پرویز و شیرین، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فردوس
تصویر فردوس
(دخترانه)
بهشت، معرب از فارسی، پردیس بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مردو
تصویر مردو
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام باغبان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فردا
تصویر فردا
روز بعد از امروز، کنایه از روز قیامت، برای مثال هم امروز از پشت بارت بیفگن / میفگن به فردا مر این داوری را (ناصرخسرو - ۱۴۲)، کنایه از زمان آینده، آینده
فردای قیامت: کنایه از روز قیامت، روز رستاخیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرود
تصویر فرود
به زمین نشستن هواپیما، پایین،
در موسیقی الگوهای ملودیک برای بازگشت به مایۀ اصلی و حالت اولیه در آخر اجرای هر دستگاه یا آواز،
نشیب، سرازیری، بخش زیرین جایی، قرار گرفته در مرتبۀ پایین تر
تنها، یکتا، یگانه
فرود آمدن: به زمین نشستن مثلاً هواپیما فرود آمد، پایین آمدن
فرود آوردن: پایین آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخو
تصویر فرخو
بریدن شاخه های زائد تاک و سایر درختان، کندن علف های هرزه از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فردوس
تصویر فردوس
باغ، بستان، بهشت، جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود، خلدستان، دارالخلد، دار قرار، فردوس اعلا، قدس، رضوان، دارالسّلام، ارم، علّیین، سرای جاوید، باغ ارم، سبزباغ، جنّت، باغ بهشت، دارالنّعیم، باغ خلد، اعلا علّیین، گشتا، نعیم، مینو، خلد، دارالقرار، دارالسّرور
فردوس اعلا: فردوس برین، بهشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فردر
تصویر فردر
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردو
تصویر گردو
میوه ای گرد با یک پوستۀ سبز، یک پوستۀ سخت چوبی و مغز پر روغن و متقارن، درخت بزرگ و تناور این میوه با چوب بسیار محکم که برای ساختن اشیای چوبی گران بها به کار می رود، جوز، گوز، گوزبن، گردکان
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
طعام و جز آن که پیش مهمان نهند. (منتهی الارب). نزلی که در طعام بود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ)
بهترین جای در بهشت. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بهشت. ج، فرادیس. (منتهی الارب). بهشت را گویند. (برهان). دکتر معین در تعلیقات بر این کلمه نویسد: معرب از ایرانی. در اوستا دو بار به کلمه پایری دئزه برمیخوریم و آن مرکب است از دو جزء: پیشاوند پیری یا پایری به معنی گرداگرد و پیرامون، دئزا از مصدر دئز به معنی انباشتن و روی هم چیدن و دیوار گذاشتن است. در زمان هخامنشیان در ’ایران زمین بزرگ’ و در سراسر قلمرو آنان به خصوص در آسیای صغیر ’پئیری دئز’ها، یا فردوس ها، که باغهای بزرگ و ’پارک’های باشکوه پادشاه و خشثرپاونها (حاکمان) و بزرگان ایران بوده شهرتی داشته است. این محوطه هاچنانکه مکرر کزنفون در ’کورش نامه’ و ’انباز’ و نیز پلوتارخس مینویسند درختان انبوه و تناور داشتند و آب در میان آنها روان بود. چارپایان بسیار برای شکار در آنها پرورش می یافتند. شاهنشاهان هخامنشی خشثرپاونهای خود را در ایجاد اینگونه باغها در قلمرو حکومت خود تشویق میکردند. اینگونه پارکها که در سرزمین یونان وجود نداشت ناگزیر انظار یونانیان را متوجه خود کردو آنان نیز همان نام ایرانی را به صورت پرادیزس به کار بردند. در اکدی متأخرپردیسو و در عبری پردس و در آرامی و سریانی نیز همین کلمه با اندک تفاوتی و در ارمنی پاردس همه از ریشه ایرانی هستند. کلمه پردس در زبان عبری پس از مهاجرت یهودیان به بابل در قرن ششم قبل از میلاد به عاریت گرفته شده و چندین بار در قسمتهای مختلف توراه به کار رفته. در بخش های قدیم توراهیعنی آن قسمتی که پیش از قرن پنجم قبل از میلاد نوشته شده، بهشت و دوزخ مفهوم روشن و صریحی ندارد. کلمه فردوس که دو بار در قرآن آمده از دین یهود و عیسوی به اسلام رسیده است. مفسران قرآن متفقاً ’فردوس’ را به معنی باغ و بستان گرفته اند اما اختلافشان در این است که آن چه نوع باغ و بوستان یا جنت و حدیقه ای است ؟ گفته شد که در توراه چندین بار ’پاردس’ عبری به کار رفته، این کلمه در آنجا هم به معنی باغ و بستان آمده اما به تدریج در نوشته های یهود مفهوم معنوی و روحانی گرفته به معنی بهشت یا جای پاداش ایزدی و اقامتگاه نیکان و پاکان به کار برده شد. ’پاردس’ را مترادف ’گان’ عبری استعمال کردند به معنی باغ عدن. در ترجمه یونانی توراه که در سال 283 یا 282 قبل از میلاد نوشته شده کلمات عبری گان و پاردس هر دو بدون امتیاز از یکدیگر در یونانی به ’پرادیزس’ گردانیده شده است، یعنی همان کلمه ای که در روزگار هخامنشیان نویسندگان یونانی مانند کزنفون در برابر ’پئیری دئزه’ انتشار دادند و همان کلمه است که اکنون در تمام زبانهای اروپائی باقی است: فرانسوی: پارادی، انگلیسی: پارادایس، آلمانی: پارادیس... استاد بنونیست اصل لغت ’پئیری دئزه’ را از زبان مادمیداند، زیرا اگر اصل آن پارسی باستان می بود، می بایست ’پری دیدا’ شده باشد. پالیز فارسی نیز از ریشه همین کلمه است. (از حاشیۀ برهان چ معین) :
کوی و جوی از تو کوثر و فردوس
دل و جامه ز تو سیاه و سپید.
کسائی
ز فردوس باشد بدان چشمه راه
بشویی بدو تن، بریزد گناه.
فردوسی.
فسرده تن اندر میان گناه
روان سوی فردوس گم کرده راه.
فردوسی.
شعر او فردوس را ماند که اندر شعر اوست
هرچه در فردوس ما را وعده کرده ذوالمنن.
منوچهری.
نعمت فردوس یک لفظ متینش را ثمر
گنج بادآورد یک بیت مدیحش را ثمن.
منوچهری (دیوان ص 72).
تا بباشند در این رز در مهمان منند
رز، فردوس من است ایشان مهمان منند.
منوچهری.
ایزد عزوجل جای خلیفۀ گذشته فردوس کناد. (تاریخ بیهقی). آنجا را چون فردوس بیاراستند. (تاریخ بیهقی).
ای هوشیار مرد چه گویی که آن گروه
هرگز سزای نعمت فردوس و کوثرند.
ناصرخسرو.
مکن شکر جز فضل آن را که او
به فردوس شکر تو را مشتری است.
ناصرخسرو.
در بهشت ار خانه زرین بود
قیصر اکنون خود به فردوس اندر است.
ناصرخسرو.
ای شاهزاده بانوی ایران به هفت جد
اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است.
خاقانی.
هست تریاک رضاش از دم فردوس چنانک
زهر خشمش ز سموم سقر آمیخته اند.
خاقانی.
مرغ فردوس دیده ای هرگز
که زمنقار کوثر اندازد؟
خاقانی.
فرودآورد خسرو را به کاخی
که طوبی بود از آن فردوس شاخی.
نظامی.
هرچه بدو خازن فردوس داد
جمله در این حجرۀ ششدر نهاد.
نظامی.
چو فردوسی به بخشش رایگانی
به فضل خود به فردوسش رسانی.
عطار.
رضوان مگر سراچۀ فردوس برگشاد
کین حوریان به ساحت دنیا خزیده اند.
سعدی.
آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور.
سعدی.
آنهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد.
سعدی.
- فردوس اعلی، بهشت است، چه بهشت را در عالم بالا دانند و بهشت برین هم بدین سبب گویند:
بنالید برآستان کرم
که یارب به فردوس اعلی برم.
سعدی.
- فردوس برین، فردوس اعلی:
گرفت از ماه فروردین جهان فر
چو فردوس برین شد هفت کشور.
عنصری.
- فردوس رو، آنکه رویش به زیبایی فردوس را ماند:
ز فردوس رویان چو بلبل شود
به دوزخ همه شعله ها گل شود.
ظهوری (از آنندراج).
- فردوس کردار، آنچه مانند فردوس باشد:
ریحان روح از بوی وی جان رافتوح از روی وی
بزم صبوح از جوی وی فردوس کردار آمده.
خاقانی.
- فردوس لقا، فردوس رو. بهشت دیدار:
بر تخت شهنشاهی و بر مسند عزت
الیاس بقا باش که فردوس لقایی.
خاقانی.
- فردوس مانند، همچون بهشت در زیبایی: عنان عزیمت به صوب سمرقند فردوس مانند معطوف ساخته. (حبیب السیر چ سنگی تهران ص 125).
- فردوس مجلس، آنکه مجلس او چون فردوس خرم و دلپذیر است:
فردوس مجلس داوری کارواح دربان زیبدش
اجرام مرکب صفدری کافلاک میدان زیبدش.
خاقانی.
- فردوس منظر، فردوس رو. (آنندراج). فردوس لقا.
- فردوس وار، مانند فردوس. همچون بهشت:
بزم تو فردوس وار وز در دولت در او
راه طلب رفته هشت جوی طرب رفته چار.
خاقانی.
، باغ انگور. (برهان). بستان. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بوستان که انگور و هر گونه گل و هر قسم میوه داشته باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ / دُو)
مطربه ای است معاصر سلطان محمد خوارزمشاه که در وقت تسلط او بر غوریان گفته:
شاها ز تو غوری به لباسات بجست
مانندۀ موزه از کف پات بجست
از اسپ پیاده گشت و رخ پنهان کرد
فیلان به تو شاه داد و از مات بجست.
(از تاریخ گزیدۀ حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 411)
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ / دُو)
شیرازی. اسمش سیدابوالحسن و متولی یکی از بقاع شریفۀ آن ولایت بوده است. در آن شهر صحبتش اتفاق افتاد. سیدی خلیق و شفیق بود و در جوانی رحلت نمود. از اوست:
مگر آن چاک پیراهن گشادند
که از بوی گلم دیوانه کردند؟
ز می ساقی ! چراغی پیش ره گیر
که مستان گم ره میخانه کردند...
(از مجمعالفصحاء ج 2 ص 382).
رجوع به فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 149 و طرائق الحقائق ج 3 ص 148 و انجمن خاقان و ذریعه ج 9 ص 820شود
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ / دُو)
نام یکی از شهرستان های استان نهم که محدود است از طرف شمال به شهرستان گناباد و کویر نمک، از طرف خاور به دهستان نیمبلوک و دهستان پسکوه از بخش قاین، از جنوب به بخش خوسف و دشت لوط، از باختر به کویر نمک.
آب و هوا: هوای شهرستان فردوس در قسمت بخش حومه و دهستانهای مصعبی، برون، مهویه نسبهً معتدل و در بخشهای بشرویه و طبس گرمسیر است. آب به طور کلی از قنوات است.
ارتفاعات: یک رشته ارتفاعات که از قسمت جنوبی گناباد تا 25هزارگزی دهستان نیگنان امتداد پیدا کرده حدفاصل بین گناباد و فردوس را تشکیل میدهد و در نقاط مختلف اسامی مخصوصی دارد مانند کوه سیاه و کوه عبدلی، کوه شش تو وغیره. رشته ارتفاعات کلات در شمال و شمال خاوری شهرستان فردوس واقع است که دامنۀ جنوبی آن جلگۀ گنابادرا تشکیل میدهد. ارتفاعات دیگر که در شمال، خاور و باختر طبس وجود دارد در نقاط مختلفه با اسامی مخصوص خوانده میشود مانند کوه گلستانه در دهستان دستگردان، شترکوه در دهستان کریت و یک رشتۀ دیگر در باختر فردوس. تا مسافت 24هزارگزی از مرکز شهر که تپه ماهورها به موازات جاده تشکیل یافته معروف به ارتفاعات اسدآباد است.
رودخانه: در منطقۀفردوس رود خانه مهمی که آب آن همیشه در جریان باشد وجود ندارد، رودخانه های محلی در مواقع بارندگی سیل آب در آنها جاری است، مانند رود خانه یخاب و رود پشو که هر دو از کوههای بشرویه سرچشمه میگیرند.
معادن: در اطراف قراء و قصبات شهرستان فردوس معادن زیادی وجود دارد که هنوز استخراج نشده است، فقط معدن روی که در 18هزارگزی جنوب فردوس واقع است فعلاً دارای ساختمانی است که مأمورین ادارۀ معادن از آن محافظت مینمایند. معادن دیگری مانند گوگرد در اطراف چشمۀ آب گرم و معدن آهن در کوههای یخاب و کلات و معدن نفت در زمینهای بین قلعه هور و نصرآباد و دهستان دستگردان به طور محسوس نمایان و هنوز استخراج نشده است.
کارخانه ها و صنایع دستی: گرچه اهالی فردوس ذوق و استعداد فراوان دارند لیکن به واسطۀ نداشتن مکنت کارخانه های مهمی در این شهرستان وجود ندارد، فقط یک کار خانه برق در فردوس به قوه 120 اسب و 240 ولت و یک کارخانه در طبس به قوه 220 ولت و نیز یک کار خانه موتوری آسیا درآن شهر دیده میشود. صنایع دستی عمده شهرستان قالی بافی و چادرشب و کرباس و برک بافی است و در اکثر قراءکارخانه های قالی بافی وجود دارد.
راه: یک راه شوسه که از گناباد منشعب شده از فردوس و بشرویه و طبس استان نهم را به استان هفتم اتصال میدهد و نزدیکترین راه یزد و خراسان است. به اغلب دهستانها و شهرستان ها نیز میتوان اتومبیل برد.
سازمان اداری: شهرستان فردوس از سه بخش به نام حومه، بشرویه و طبس تشکیل شده، جمع قراء و قصبات آن 453 و تعداد نفوس شهرستان 55878 تن است. یک فرودگاه طبیعی در قسمت جنوبی فردوس واقع است که طول آن 1500 گز و عرضش یک هزار گزاست و با کمترین مخارج میتوان آن را به صورت بهترین فرودگاه درآورد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ/ دُو)
بخش حومه شهرستان فردوس از شش دهستان به شرح زیر خانکوک، برون، مهویه، مصعبی، سرایان و سرقلعه تشکیل شده، حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال خاوری و شمال به دهستان کاخک و بخش بجستان از شهرستان گناباد، از طرف باختر به بخش بشرویه، از طرف جنوب به بخش خوسف از شهرستان بیرجند، از طرف خاور به دهستان نیمبلوک و دهستان پسکوه از شهرستان بیرجند.
موقعیت طبیعی بخش: دهستان های مهویه، سرایان، مصعبی کوهستانی و هوای آن معتدل است، لیکن هوای دهستان سرقلعه و قرائی که در جلگه واقع شده اند گرمسیر است. محصول عمده بخش غلات، پنبه ومختصر زعفران و میوه جات و خشکبار است. جمع قراء آن 56 ده کوچک و بزرگ و دارای 18594 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
باغی است در پایین یمامه. (معجم البلدان). مرغزاری است قریب به یمامه مر بنی یربوع را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فرد: جوزوک و الا فردوک. (از دزی ج 2 ص 251). رجوع به فرد شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
ستارگان صف کشیده پس ثریا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرده
تصویر فرده
مونث فرد بی همال یگانه تک تپه پشته تکزی گوشه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردی
تصویر فردی
انفرادی، تنهائی، یگانه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرود
تصویر فرود
نشیب و زیر و پائین، تحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردر
تصویر فردر
چوب بزرگ گنده ای که در پس در سرای نهند تا گشوده نگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردا
تصویر فردا
روز بعد از امروز
فرهنگ لغت هوشیار
شاخه ای که از درخت بریده باشند، بخشی از مزرعه که کنار های آنرا بلند کنند تا آب در آن نشیند و در میان آن سبز کارند یا زراعت کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی سپاه بسیجیده، لشگرگاه، نام زبان مردم پاکستان و هند مجموع سپاهیان با تمام لوازم که بجانبی گسیل دارند مجموع قشون و لوازم او در سفر، لشکر گاه اردوگاه، محلی که ورزشکاران یا پیشاهنگان برای تمرین یا تفریح گرد آیند، زبان معمولی در پاکستان و بخشی از هندوستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردو
تصویر پردو
بسیار دونده نیک دونده مقابل کم رو: (کم خور و پردو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردو
تصویر دردو
شوخ چشم بیحیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردوس
تصویر فردوس
بهترین جای در بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از رده دولپه ییهایبی گلبرگ که تیره خاصی را بنام تیره گردو بوجود میاورد. موطن اصلی گردو ایران و آسیای صغیر و هندوستان است و از این نقاط بجاهای دیگر برده شده. برگهای درخت گردو متناوب و مرکب (متشکل از 7 یا 9 برگچه) و کم دندانه است. گردو درختی است یک پایه ولی گلهای نرو ماده آن از هم جدایند. گل آذینش سنبله یی است. میوه گردو که مغزش خوراکی است شفت میباشد ولی میان برش خوراکی نیست و در رنگرزی و داروسازی مورد استعمال دارد. برگ درخت گردو دارای بویی مخصوص و طعم آن بسیار تلخ و قابض است از مغز هسته گردو روغن زرد رنگ خوراکیی میگیرند که چون جزو روغنهای خشک شوند است در نقاشی مورد استعمال دارد و بعلاوه در صابون سازی و تهیه ورنی نیز بکار میرود. چوب گردو بسیار مرغوب و محکم و قیمتی است و رد منبت کاری و ساختن اثاثه گرانبها بکار میرود جوز گوز چارمغز گردکان آقوز، میوه درخت گردو که بر حسب آنکه پوست چوبی روی دانه که عبارت از درون بر میوه گردو است کلفت یا نازک باشد بدو نام: گردوی پوست کلفت و گردوی کاغذی مشهور است. یا گردوی کلا. میوه درخت کلا را گویند که در داخل هسته اش دو مغز موجود است و خوراکی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردوس
تصویر فردوس
((فِ دُ))
باغ، بوستان، بهشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فردی
تصویر فردی
یکایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فردوس
تصویر فردوس
جنت
فرهنگ واژه فارسی سره
ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، مینو، نعیم، باغ، بستان
متضاد: دوزخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد