جدول جو
جدول جو

معنی فرداجی - جستجوی لغت در جدول جو

فرداجی(فَ)
منسوب به فرداج که نام جد خاندانی است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
فرداجی(فَ)
محمد بن برکه بن الفرداج الحلبی القنسری الفرداجی، مکنی به ابوبکر. از احمد بن هاشم انطاکی روایت کند و از وی ابوبکر بن المقری روایت دارد. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فردایی
تصویر فردایی
ویژگی کسی که به فردا یا قیامت می اندیشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرداری
تصویر سرداری
سپهسالاری، فرماندهی سپاه، کنایه از ریاست ایل و طایفه
نوعی یقه، نوعی لباس مردانۀ بلند که پشت آن چین دار بود و روی لباس های دیگر می پوشیدند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فردایین
تصویر فردایین
مقابل امروزین، مربوط به فردا، کنایه از مربوط به آینده
فرهنگ فارسی عمید
یکی از مناصب وابسته به سررشته داری قشون (در عهد ایلخانیان)، (فرهنگ فارسی معین) : اختاجیان و قرچیان و ایداجیان و دیگر اصناف که بر شغلی منصوب بودند، (تاریخ غازان ص 270)، ولیکن چون بهنگام نمی رسید ایداجیان قرض میکردند بمرابحۀ تمام، (تاریخ غازان ص 327)، به هروقت ایداجیان از شراب داران شراب قرض میکردند و گوسفند از قصابان، (تاریخ غازان ص 328)، پیش از این بواسطۀ شراب خریدن ایداجیان از شرابداران نرخ آن بغایت گران بودی، (تاریخ غازان ص 329)، وذم (دوال گوشۀ دلو) بستن بر دلو، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
عبدالسلام بن عبدالرحمان حردانی، مکنی به ابوالقاسم. از پدرش و از شعیب روایت دارد. به سال 290 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
می. شراب. خمر. قسمی باده است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
می. شراب. (از منتهی الارب). رجوع به خردادی شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان گندمان، بخش بروجن، شهرستان شهرکرد. سکنۀ آن 3626 تن. آب آن از رودخانه و قنات و چشمه و محصول آن غلات و کتیرا و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش سردشت شهرستان مهاباد است. از 39 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و قرای مهم آن عبارتند از: بیوران پائین، قلعه رشه، درمان آباد بالا، ماراغان، میر شیخ حیدر، بشاسب، دیوالان، بزیلا (مرکز دهستان). سکنۀ آن در حدود 6110 تن. آب آن از چشمه سار و آب برف و باران. محصول آن غلات، توتون، میوۀ جنگلی و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برداشتن. برداریدن. و چون به کلمات دیگر پیوندد معنی حاصل مصدری از مجموع برآید چنانکه در ترکیبات ذیل:
- باربرداری. بهره برداری. پسه برداری. خاک برداری. شن برداری. عکس برداری. کلاه برداری. گودبرداری. نقشه برداری. و رجوع به هریک از این ترکیبات در جای خود شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب است به بردان که قریه ای است از قراء بغداد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
لغت عجمی است و آنرا بسریانی عبروس و بیونانی اسقوالس نامند نباتی است پرشاخ و شاخه ها مثل کمان کج و خمیده و گلش سفیدو ثمرش مثل زیتون و طعم او تند و بیخش سپیداست و پوست بیخ او با زردی. رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
حالت و چگونگی آنکس که پردانست
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام جد خاندانی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرجاری
تصویر فرجاری
پارسی تازی گشته پرگاری پرهونیک دایره یی مستدیر خط فرجای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرداری
تصویر کرداری
منسوب به کردار مقرون به کردار عمل کننده عامل: (چون قوت این سلطان وین دولت و این همت این مخبر کردار وین منظر دیدار ی. ) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردایی
تصویر فردایی
مربوط به فردا منسوب به فردا، بعدی آینده
فرهنگ لغت هوشیار
یگانه بی همال یگانه بی نظیر: اهل دنیا جملگان زندانیند انتظار مرگ دار فانیند جز مگر نادر یکی فردانیی تن بزندان جان او کیوانیی. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداجی
تصویر ایداجی
ترکی سر رشته داری یکی از مناصب وابسته به سر رشته داری قشون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردانی
تصویر پردانی
حالت و چگونگی پردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریادی
تصویر فریادی
منسوب به فریاد، فریاد خوان
فرهنگ لغت هوشیار
مربوط به فردا منسوب به فردا، بعدی آینده: عالم باقی مردم را سرای فردایین است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردابی
تصویر مردابی
منسوب به مرداب باتلاقی: زمینهای مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردالی
تصویر گردالی
گرد مدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردالی
تصویر گردالی
((گِ))
گرد، مدور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرجاری
تصویر فرجاری
((فِ))
پرگاری، دایره ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
فرمانبر، مطیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرداری
تصویر سرداری
سالاری، مهتری
فرهنگ فارسی معین
نوعی لباس بلند مردانه که پشتش چین داشته روی لباس های دیگر می پوشیدند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فردانی
تصویر فردانی
((فَ))
یگانه، بی نظیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فردایی
تصویر فردایی
((فَ))
منسوب به فردا، آن چه که در آینده می آید، کنایه از کسی که معتقد به جهان دیگر و پاداش و کیفر در آن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمانی
تصویر فرمانی
آمرا
فرهنگ واژه فارسی سره
رؤسایی، ریاست
دیکشنری اردو به فارسی