جدول جو
جدول جو

معنی فربیدن - جستجوی لغت در جدول جو

فربیدن
(مِ کَ دَ)
فریبیدن. (آنندراج). رجوع به فریبیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فربیون
تصویر فربیون
فرفیون، گیاهی علفی با برگ های بلند، گل های چتری و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابه ای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج و عرق النسا به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
افزون آمدن، فزونی یافتن، چیره شدن، غالب شدن، برای مثال سعدی ازاین پس نه عاقل است و نه هشیار / عشق بچربید بر فنون فضایل (سعدی۲ - ۴۷۹)، سنگین تر شدن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریبیدن
تصویر فریبیدن
فریفتن، حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ زَ / زِ دَ)
بر وزن و معنی رقصیدن. (آنندراج از اشتینگاس). فرخسیدن. فرخشیدن. رجوع به فرخسیدن و فرخشیدن شود، فرخویدن. فرخو کردن. رجوع به فرخویدن شود
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ)
از بلوکات سپاهان و حد شمالی آن خوانسار و گلپایگان، حد شرقی کرون و دهق، حد جنوبی چهارمحال و غربی بربرود و جاپلق و بختیاری است. شامل 173 قریه است. مرکز داران و مساحت آن 160 فرسخ، و دارای 60009 تن سکنه است. جایی کوهستانی، سردسیر و پربرف است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). شهرستان فریدن یکی از شهرستانهای هفتگانه استان دهم و از شمال به شهرستان گلپایگان، از جنوب به شهرستان شهرکرد، از باختر به بلوک الیگودرز و از خاور به شهرستان مرکزی اصفهان محدود است. در سازمان آمار کلیۀ قرای دهستانهای کرچمبو، چادگان گرجی و وزرق، به نام یک دهستان به اسم فریدن منظور شده است. شهرستان فریدن از دو بخش تشکیل شده است: 1- بخش داران شامل چهار دهستان که 128 آبادی و 113624 تن سکنه دارد. 2- بخش آخوره شامل دو دهستان که 134 آبادی و 25376 تن سکنه دارد. بنابراین شهرستان فریدن از دو بخش و 6 دهستان و 262 آبادی تشکیل شده و دارای 139000 تن سکنه است. شرح هر یک از بخش هاو دهستان ها و آبادی ها در جای خود داده شده است. در بررسی هائی که در این شهرستان بعمل آمده کانهای نفت وزغال سنگ در قریه های کاوه، غرغن و زرک کشف شده، ولی تاکنون از این کانها بهره برداری نشده است. از داران مرکز شهرستان فریدن راههای شوسۀ زیر منشعب میشود: 1- راه شوسۀ داران به دامنه و اصفهان. 2- راه شوسۀ داران به آخوره. 3- راه شوسۀ کوهرنگ. 4- شاهراه شوسۀ اصفهان به ازنا از این شهرستان میگذرد و ازنا یکی از ایستگاههای مهم راه آهن شهرستان اهواز است. از این شهرستان پشم، پوست و لبنیات به اصفهان و خوانسار صادر و پارچه و قند و شکر و اجناس خرازی و سایر احتیاجات وارد میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(مِ زَ دَ)
فریفتن. (آنندراج) (انجمن آرا). فریب دادن. گول زدن:
بدین تخت شاهی مخور زینهار
همی خیره بفریبدت روزگار.
فردوسی.
چو با او نشاید نبرد آزمود
به چیز فراوانش بفریب زود.
اسدی.
چو طاووس خوبی، اگر دین بیابی
وگر تنت بفریبدت همچو ماری.
ناصرخسرو.
آن را که چنین زنیش بفریبد
شاید که خرد بمرد نشمارد.
ناصرخسرو.
به دین و کفر مفریبم کزین پس
مرا هم کفر و هم ایمان تو باشی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فرفیون. دارویی باشد که چون برگزیدگی جانوران و سگ دیوانه طلا کنند نافع باشد. (برهان). افربیون. از یونانی اوفوربیون. (حاشیۀ برهان چ معین). افریبیون و فرفیون نیز گویند و ماکوب خوانند. باید که چون فرفیون را از درخت گیرند دهان بربندند تا غبار آن به دندان نرسد که جمله دندانها بریزاند. چون بگیرند باید که باقلای مقشر در میان وی ریزندتا قوه وی نگه دارد و مدتی در ظرف کنند. آنچه تازه بود زرد بود و زود در زیت بگدازد. (اختیارات بدیعی). محمد زکریا گوید: فرفیون صمغ مازریون است و مذب (کذا) او در بلاد انطاکیه است. ارجانی گوید: فرفیون در چهار درجه گرم است و به قوتی که در اوست آب خام را که در امعاء باشد براند و قولنج و علتهای بلغمی را دفع کند و چون آب خواهد که در میان طبقات فرودآید و بینایی چشم را حجاب کند او را خرد بسایند چنانکه سرمه را و در چشم کشند او را از فرودآمدن منع کند و هرچه نیکوتر باشد قوت او تا چهار سال است و به تدریج قوت از او کم شود، چون هفت سال بر او بگذرد قوت از او زایل شود. (ترجمه صیدنه)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ مَ زَ / مَ زِ مَ زِ کَ دَ)
فرسودن. (آنندراج) (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ تَ)
لهجه ای درربودن. ربودن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ربودن در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
غالب شدن. (برهان) (انجمن آرا) (جهانگیری). غالب آمدن بر چیزی. (آنندراج). غالب شدن و مظفر شدن. (ناظم الاطباء). غلبه کردن: چربیدن زور کسی بر کسی، برتر آمدن. فائق شدن:
گر بپرم بر فلک شاید که میمون طایرم
ور بچربم بر جهان، زیبد که والاگوهرم.
خاقانی.
من ار بر تو چربم بهنگام کین
بوم قایم انداز روی زمین.
نظامی.
وگر شیر ژیان آید بحربم
چو شیرین سوی من باشد بچربم.
نظامی.
همچو مجنون در تنازع با شتر
گه شتر چربید و گه مجنون حر.
مولوی.
سجده کردند و بگفتند ای خدیو
گر یکی کرت بما چربید دیو.
مولوی.
، افزون آمدن. (برهان) (جهانگیری). افزون گشتن و بر سر آمدن. (انجمن آرا). افزون آمدن بر چیزی. (آنندراج). افزون آمدن و سنگین تر بودن در وزن و زیادتر بودن. (ناظم الاطباء). افزون بودن چیزی بر دیگری. (فرهنگ نظام). افزونی داشتن چیزی در وزن:
شکر هرگز نگیردجای شیرین
بچربد بر شکر حلوای شیرین.
نظامی.
بر مه آن روز ترنج زنخش میچربید
که ز نارنج به بازیچه ترازومیساخت.
بابانصیبی.
کواکب را فروغی نیست کز شمع چراغ امشب
زمین در پلۀ انصاف برافلاک می چربد.
مخلص کاشی (از آنندراج).
این بار گران را بکشند ار به ترازو
شک نیست که در وزن بچربد بدو خروار.
قاآنی.
، فائق آمدن. رجحان داشتن. برتری داشتن. راجح آمدن. زیادتی داشتن در مرتبه و مقام:
که آنگاه مفسدت بر مصلحت بچربد. (راحهالصدور راوندی).
رای آن کودک بچربید از همه
عقل او در پیش میرفت از رمه.
مولوی.
سعدی ازین پس نه عاقل است و نه هشیار
عشق بچربید بر فنون و فضایل.
سعدی.
، غرق کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درشیدن
تصویر درشیدن
روشنائی دادن، درخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرسیدن
تصویر خرسیدن
پوسیدن، گندیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افربیون
تصویر افربیون
لاتینی تازی شده شیر سگ شیرگیا از گیاهان داروی فرفیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنبیدن
تصویر جنبیدن
تکان خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برسیدن
تصویر برسیدن
وصل، رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بربردن
تصویر بربردن
بالا بردن، افراشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
برگزیدن، منتخب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخیدن
تصویر برخیدن
نصب گوهر بر طلا و نقره، تفتیش کردن، بیرون کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردیدن
تصویر بردیدن
از سر راه دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مواظبت کردن برکاریمداومت کردن برامری کاری را پیاپی انجام دادن ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرمیدن
تصویر آرمیدن
آسوده، ساکن، بی حرکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفریدن
تصویر آفریدن
خلق کردن، بار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اربیان
تصویر اربیان
از جانوران ملخ دریایی میگو از گیاهان: بابونه سگ میگو، بابونه سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیدن
تصویر ارزیدن
قیمت کردن، بها داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
چیره شدن، غالب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته شیر سگ شیر گیا گاو کشک (شبرم) گیاهی از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره فرفونیان است این گیاه علفی است و در موقع شکستن از ساقه اش شیرابه سفید رنگی بیرون می آید که در برابر هوا تیره می شود تا کنون در حدود 7000 گونه از این گیاه شناخته شده است که بیشتر در نواحی معتدل می رویند و من جمله در ایران انواع آن نیز فراوانند و بیشتر به نام شیر سنگ خوانده میشود. شیرابه این گیاه سمی و قی آور است و دانه هایش دارای اثری مسهلی است مالیدن شیرابه آن بر روی پوست بدن سبب تحریک جلدی و ایجاد سوزش و خارش می شود فربیون افربیون شیر سنگ ابربیون ابرفیون افنین کمالیون حافظ اطفال تاکوت غاسول رومی لبان مغربی یتوع نبلوت لبن سودا لبن سودان عنجد لبین تیکیوت سوتلیلغراوتی شبرم سوتلکن اوتی تاناغت شیرگیا سعده فافیلون فارالیون شبرم رمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیدن
تصویر ربیدن
لهجه در ربودن و گرفتن و تاراج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فریب دادن گول زدن گمراه کردن، مغبون کردن، فریب خوردن گول خوردن: بمدارای هیچکس مفریب از مراعات هر کسی بشکیب. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسبیدن
تصویر خسبیدن
خفتن بخواب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریبیدن
تصویر فریبیدن
((فِ یا فَ دَ))
فریب دادن، گول زدن، فریب خوردن، گول خوردن، فرفتن، فریفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
((چَ دَ))
سنگین تر شدن چیزی بر چیز دیگر از حیث وزن، چیره شدن کسی بر دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرمیدن
تصویر آرمیدن
استراحت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برچیدن
تصویر برچیدن
منحل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
افزون شدن، زیاده شدن، سنگین تر شدن، فزونی یافتن، چیره شدن، چیرگی یافتن، غالب شدن، غلبه یافتن، برتری داشتن، برتری یافتن، رجحان داشتن، سر بودن، سر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد