جدول جو
جدول جو

معنی فراشبند - جستجوی لغت در جدول جو

فراشبند(فَ شَ)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. حدود و مشخصات آن به قرار زیر است: از شمال دهستان جرۀ بخش کازرون، از خاور دهستان حومه فیروزآباد و کوههای کل و فرقه، از جنوب دهستان اربعه پائین، از باختر ارتفاعات خاوری خورموج و گردنه صندلی. جای دهستان جلگه است. این دهستان در شمال باختر بخش واقع گردیده، هوای آن گرم و خشک است و آب مشروب و زراعتی آنجا از چاه و چشمه و قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات، خرما، برنج، تنباکو و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و باغبانی و گله داری گذران میکنند. از 12 آبادی تشکیل شده و دارای 7000 تن سکنه است و قراء مهم آن عبارتند از فراشبند (مرکز دهستان) ، آویزو نوجین. راه ارتباطی دهستان با فیروزآباد فعلاً مالرو و با کازرون اتومبیل رو است. از ایل قشقائی طوایف:عمله، اردکپان قتلو، گله زن اوغری، صفی خانی، چهاربنیجه، کره کانی، گله زن نمسری، رحیمی و مغانلو در این دهستان قشلاق میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
فراشبند(فَرْ را بَ)
بنای کوچک گنبددار متعلق به عهد اشکانیان، نقاط اطراف بنای کوچک گنبددار. (فهرست تاریخ صنایع ایران)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراوند
تصویر فراوند
چوب بزرگی که برای جلوگیری از بازشدن در، پشت آن قرار می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراشیدن
تصویر فراشیدن
لرزیدن و بدحال شدن پیش از بروز تب، حالت فراشا پیدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرم بند
تصویر فرم بند
کارگر چاپخانه که فرم مطالب را تنظیم کرده و برای چاپ آماده می کند
فرهنگ فارسی عمید
(فَ بَ)
آنچه بر سر بندند. دستار. عصابه:
به گرد فرق هر سرو بلندی
عراقی وار بسته فرق بندی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُرْ بَ تَ)
لرزیدن و خود را به هم کشیدن در ابتدای تب باشد و آن را فراشا و به عربی قشعریره خوانند. (برهان). افراشیدن. فراخیدن. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فراشا شود
لغت نامه دهخدا
(طُرْ را)
شهری است از پس سیحون در پایان بلادشاش از جهتی پیوستۀ به ترکستان و آنجا سرحد و آخر بلاد اسلام درماوراءالنهر محسوب میشده، اهل این شهر جزء آخر این کلمه را بیفکنند و طرار و گاهی هم اطرار گویند. این شهر از اقلیم پنجم و طول آن 97 و نیم درجه و عرض آن 39 درجه و 35 دقیقه است. (معجم البلدان ج 6 ص 37)
لغت نامه دهخدا
(طُ بَ)
در مجمل التواریخ و القصص یکی از شهرهای اقلیم پنجم را بنام طرازبند آورده، ولی در حاشیۀ کتاب مذکور از کتاب اعلاق النفیسه ابن رسنه کلمه نامبرده را به ’طراربند’ تصحیح نموده است. رجوع به طراربند شود. (مجمل التواریخ و القصص ص 480)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرم بند
تصویر فرم بند
کارگر چاپخانه که مامور فرم بندی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشیدن
تصویر فراشیدن
((فَ دَ))
راست شدن موی بدن، از هم جدا شدن، فراخیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راهبند
تصویر راهبند
مانع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرازمند
تصویر فرازمند
بلند مرتبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
انهيارٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
Indomitable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
indomptable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
неукротимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
ناقابل تسخیر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
অপ্রতিরোধ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
ไม่สามารถเอาชนะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
usioweza kushindwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
不屈の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
unbesiegbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
不可战胜的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
בלתי נכנע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
불굴의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
tak terkalahkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
indomável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
onoverwinnelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
indomabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
indomable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
незламний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
niepokonany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراشکنی
تصویر فراشکنی
अजेय
دیکشنری فارسی به هندی