جدول جو
جدول جو

معنی فدیک - جستجوی لغت در جدول جو

فدیک
(فُ دَ)
ابن سلیمان قیسرانی، مکنی به ابوعیسی. تابعی است. (یادداشت بخط مؤلف). نام مردی از صحابه. (سمعانی). فدیکی به وی منسوب است. نام وی در کتاب المصاحف سجستانی آمده است. رجوع به المصاحف ص 142 شود
لغت نامه دهخدا
فدیک
(فَ)
از اعلام اشخاص در قرون اولی اسلام است، و شاید با فاتک نام پدر مانی بی ارتباط نباشد
لغت نامه دهخدا
فدیک
(فَدْ دَ)
موضعی است. (منتهی الارب). تصغیر فدک... عمرانی گوید: جایگاهی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فداک
تصویر فداک
(پسرانه)
نام روستایی در حجاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربها، مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خلع به شوهرش می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(فُ دَ)
منسوب به فدیک که نام مردی از صحابه بود. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
پنبه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جوکولکو خوارکی از جوکول گندم یا برنج نارس و مغز گردو و دارچین و شکر فراهم آرند، دانه کوبیده، بیزار از زن خود کنیک: مرد یا اکسید فریک. ترکیبی است از آهن سه ظرفیتی اکسیژن که در صورت اختلاط با مقداری خاک رس به نام گل اخرا برای رنگ کردن آهن به کار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودیک
تصویر ودیک
فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنیک
تصویر فنیک
کرانه زنخ، دمغازه در پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
سر بها کریان برخین یشت آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدیک
تصویر صدیک
یک قسمت از صد قسمت، یک صدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفدیک
تصویر تفدیک
پنبه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
((فِ یِ))
آن چه که نثار می شود، مالی یا چیزی را برای رهایی خود یا دیگری دادن، سربها، آن چه اسیران برای رهایی خود دهند، فدیت، فدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فدیت
تصویر فدیت
((فِ یَ))
فدیه، آن چه که نثار می شود، مالی یا چیزی را برای رهایی خود یا دیگری دادن، سربها، آن چه اسیران برای رهایی خود دهند، فدیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
Redemption
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
rédemption
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
penebusan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
ukombozi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
kefaret
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
贖回
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
赎回
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
גְּאוּלָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
구속
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redenção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
मुक्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
verlossing
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redenzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redención
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
викуплення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
odkupienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
Erlösung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
искупление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
การไถ่บาป
دیکشنری فارسی به تایلندی