جدول جو
جدول جو

معنی فدیه - جستجوی لغت در جدول جو

فدیه
مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربها، مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خلع به شوهرش می دهد
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
فرهنگ فارسی عمید
فدیه(فِدْ یَ)
سربها. (منتهی الارب). آنچه از مال بجای مفدی داده شود. (از اقرب الموارد). ج، فدی ̍، فدیات، مانند سدره و سدرات. (اقرب الموارد). فدیت. رجوع به فدیت شود، در تداول علوم فدیه و فداء بدلی یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که به وی متوجه است رهایی یابد. (از تعریفات جرجانی). مبلغی است که ازبرای غلامان یا اسرا داده میشود. (قاموس کتاب مقدس).
- فدیهالفطر، نیم صاع است از گندم و یک صاع از حبوب دیگر. (منتهی الارب). آنچه در روز عید فطر برطبق اصول مذهبی بپردازند: خذ علی هدیتک و فدیتک، یعنی بگیر طوری را که بر آن بودی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فدیه
سر بها کریان برخین یشت آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
فدیه((فِ یِ))
آن چه که نثار می شود، مالی یا چیزی را برای رهایی خود یا دیگری دادن، سربها، آن چه اسیران برای رهایی خود دهند، فدیت، فدا
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
فرهنگ فارسی معین
فدیه
جانبها، سربها، قربانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فدیه
فديةً
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به عربی
فدیه
Redemption
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فدیه
rédemption
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فدیه
викуплення
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فدیه
فدیہ
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به اردو
فدیه
redenção
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فدیه
искупление
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به روسی
فدیه
Erlösung
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به آلمانی
فدیه
การไถ่บาป
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به تایلندی
فدیه
মুক্তি
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به بنگالی
فدیه
redención
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فدیه
ukombozi
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فدیه
kefaret
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فدیه
贖回
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فدیه
odkupienie
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به لهستانی
فدیه
גְּאוּלָה
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به عبری
فدیه
구속
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به کره ای
فدیه
penebusan
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فدیه
मुक्ति
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به هندی
فدیه
verlossing
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به هلندی
فدیه
redenzione
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فدیه
赎回
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدیه
تصویر هدیه
(دخترانه)
هدیه، ارمغان، تحفه
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَ ءَکْ کُ)
کسی را گفتن من فداء تو باد. (تاج المصادر بیهقی). کسی را گفتن که جان من فدای تو باد. (زوزنی). سر بهای تو باد بهای من، گفتن. یقال: فداه، اذا قال له جعلت فداک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَذْ وَ)
دهی است از دهستان بابک بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 32 هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه و 18 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی کاشمر به تربت حیدریه. ناحیه ای است تپه ماهور و سردسیر که دارای 410 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولش غلات و شغل اهالی کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفدیه
تصویر تفدیه
خونبها دادن برای خلاص خود وجه یا مالی دادن فدیه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیه
تصویر جدیه
خون روان، زنگ روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفدیه
تصویر تفدیه
((تَ یِ))
فدیه دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هدیه
تصویر هدیه
پیشکش، ارمغان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقیه
تصویر فقیه
دین شناس
فرهنگ واژه فارسی سره