جدول جو
جدول جو

معنی فدفد - جستجوی لغت در جدول جو

فدفد
فلات، دشت، زمین هموار
تصویری از فدفد
تصویر فدفد
فرهنگ فارسی عمید
فدفد
(فُ فُ)
بلند و درشت آواز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فدفد
(فُ دَ فِ)
بلند و سخت آواز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شیر خفتۀ جغرات شده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فدفد
(فَ فَ)
دشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
به وقت رفتن و طی کردن مسالک ملک
هواش فدفد و دریا سراب و که صحراست.
انوری.
، جای سخت و درشت و بلند، زمین برابر و هموار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فدفد
هامون هموار، زمین سخت آواز درشت، تند خوی مرد، سنگین گام فلات سخت و درشت، زمین هموار و برابر
فرهنگ لغت هوشیار
فدفد
((فَ فَ))
فلات سخت و دشوار، دشت، زمین هموار
تصویری از فدفد
تصویر فدفد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ شِ)
موضعی است به حوران، و از آن موضع است سعید بن خالد عثمانی که در زمان مأمون دعوی خلافت کرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بانگ و آواز سخت و شدت آن، یا آواز دویدن گوسپندان، یا آواز دویدن گوسپندان آمیخته با آواز شبانان و رانندگان، یاآوازی است شبیه آواز مار که از پوست برآید. (منتهی الارب) ، شتران بسیار. یقال: لفلان فدید من الابل، ای کثیر. (منتهی الارب). رجوع به فداد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بانگ کردن، یا سخت بانگ کردن، یا به آواز مانا به آواز مار که از پوست برآید بانگ برآوردن. (از منتهی الارب) ، بلند کردن مرد آواز خویش را، و به قولی سخت بانگ کردن، یا آوای دویدن گوسپند برآوردن، یا همچون آوای دویدن گوسپند با چوپان و رانندگان بانگ برآوردن، یا همانند آوای ماری که از پوست برآید بانگ زدن. (از اقرب الموارد) ، دویدن انسان، ترسانیدن کسی را به وعده بد. یقال: هویفدّ لی (بالضم) و یعد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکافتن شتر زمین را به سپل خود از شدت گام نهادن بر زمین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ دِ)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 6 هزارگزی خاور تربت حیدریه و 3هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی تربت به خواف. ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل و دارای 870 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات، چغندر و پنبه است. اهالی به کشاورزی و گله داری و کرباس بافی گذران میکنند. راه مالرو دارد. از پل غوریان میتوان اتومبیل برد. این ده را به اصطلاح محلی پدرد نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به پدو شود
لغت نامه دهخدا
(فَدْ دا)
بلند و درشت آواز. (منتهی الارب). و مؤنث آن فداده است. (اقرب الموارد) ، سخت پاسپرکننده. (منتهی الارب). شدیدالوطاء. (اقرب الموارد) ، خداوند گله در صد تا هزار شتر، متکبر. ج، فدادون. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فدفده
تصویر فدفده
دویدن گریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فداد
تصویر فداد
شباویز (مرغ حق) از پرندگان بلند آواز مرد، سنگین گام
فرهنگ لغت هوشیار