دشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : به وقت رفتن و طی کردن مسالک ملک هواش فدفد و دریا سراب و که صحراست. انوری. ، جای سخت و درشت و بلند، زمین برابر و هموار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
دشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : به وقت رفتن و طی کردن مسالک ملک هواش فدفد و دریا سراب و کُه صحراست. انوری. ، جای سخت و درشت و بلند، زمین برابر و هموار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
بانگ و آواز سخت و شدت آن، یا آواز دویدن گوسپندان، یا آواز دویدن گوسپندان آمیخته با آواز شبانان و رانندگان، یاآوازی است شبیه آواز مار که از پوست برآید. (منتهی الارب) ، شتران بسیار. یقال: لفلان فدید من الابل، ای کثیر. (منتهی الارب). رجوع به فداد شود
بانگ و آواز سخت و شدت آن، یا آواز دویدن گوسپندان، یا آواز دویدن گوسپندان آمیخته با آواز شبانان و رانندگان، یاآوازی است شبیه آواز مار که از پوست برآید. (منتهی الارب) ، شتران بسیار. یقال: لفلان فدید من الابل، ای کثیر. (منتهی الارب). رجوع به فداد شود
بانگ کردن، یا سخت بانگ کردن، یا به آواز مانا به آواز مار که از پوست برآید بانگ برآوردن. (از منتهی الارب) ، بلند کردن مرد آواز خویش را، و به قولی سخت بانگ کردن، یا آوای دویدن گوسپند برآوردن، یا همچون آوای دویدن گوسپند با چوپان و رانندگان بانگ برآوردن، یا همانند آوای ماری که از پوست برآید بانگ زدن. (از اقرب الموارد) ، دویدن انسان، ترسانیدن کسی را به وعده بد. یقال: هویفدّ لی (بالضم) و یعد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکافتن شتر زمین را به سپل خود از شدت گام نهادن بر زمین. (از اقرب الموارد)
بانگ کردن، یا سخت بانگ کردن، یا به آواز مانا به آواز مار که از پوست برآید بانگ برآوردن. (از منتهی الارب) ، بلند کردن مرد آواز خویش را، و به قولی سخت بانگ کردن، یا آوای دویدن گوسپند برآوردن، یا همچون آوای دویدن گوسپند با چوپان و رانندگان بانگ برآوردن، یا همانند آوای ماری که از پوست برآید بانگ زدن. (از اقرب الموارد) ، دویدن انسان، ترسانیدن کسی را به وعده بد. یقال: هویَفُدّ لی (بالضم) و یعد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکافتن شتر زمین را به سپل خود از شدت گام نهادن بر زمین. (از اقرب الموارد)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 6 هزارگزی خاور تربت حیدریه و 3هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی تربت به خواف. ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل و دارای 870 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات، چغندر و پنبه است. اهالی به کشاورزی و گله داری و کرباس بافی گذران میکنند. راه مالرو دارد. از پل غوریان میتوان اتومبیل برد. این ده را به اصطلاح محلی پدرد نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به پدو شود
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 6 هزارگزی خاور تربت حیدریه و 3هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی تربت به خواف. ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل و دارای 870 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات، چغندر و پنبه است. اهالی به کشاورزی و گله داری و کرباس بافی گذران میکنند. راه مالرو دارد. از پل غوریان میتوان اتومبیل برد. این ده را به اصطلاح محلی پدرد نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). رجوع به پدو شود
بلند و درشت آواز. (منتهی الارب). و مؤنث آن فداده است. (اقرب الموارد) ، سخت پاسپرکننده. (منتهی الارب). شدیدالوطاء. (اقرب الموارد) ، خداوند گله در صد تا هزار شتر، متکبر. ج، فدادون. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
بلند و درشت آواز. (منتهی الارب). و مؤنث آن فداده است. (اقرب الموارد) ، سخت پاسپرکننده. (منتهی الارب). شدیدالوطاء. (اقرب الموارد) ، خداوند گله در صد تا هزار شتر، متکبر. ج، فدادون. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)