جدول جو
جدول جو

معنی فدید

فدید
(دَ)
بانگ کردن، یا سخت بانگ کردن، یا به آواز مانا به آواز مار که از پوست برآید بانگ برآوردن. (از منتهی الارب) ، بلند کردن مرد آواز خویش را، و به قولی سخت بانگ کردن، یا آوای دویدن گوسپند برآوردن، یا همچون آوای دویدن گوسپند با چوپان و رانندگان بانگ برآوردن، یا همانند آوای ماری که از پوست برآید بانگ زدن. (از اقرب الموارد) ، دویدن انسان، ترسانیدن کسی را به وعده بد. یقال: هویفدّ لی (بالضم) و یعد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکافتن شتر زمین را به سپل خود از شدت گام نهادن بر زمین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا