جدول جو
جدول جو

معنی فخیره - جستجوی لغت در جدول جو

فخیره
(فِخْ خی رَ)
بسیارفخر. و هاء برای مبالغه است. (اقرب الموارد). رجوع به فخر شود
لغت نامه دهخدا
فخیره
(فَ رَ ما)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل، واقع در 8 هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد و یکهزارگزی جنوب راه مالرو زابل به ده دوست محمد. ناحیه ای است واقع در جلگه، گرم و معتدل که دارای 307 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فخیمه
تصویر فخیمه
(دخترانه)
مؤنث فخیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخفره
تصویر فخفره
سبوس آرد گندم یا آرد جو، برای مثال آن یکی می خورد نان فخفره / گفت سائل چون بدین استت شره (مولوی - ۷۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقیره
تصویر فقیره
مؤنث واژۀ فقیر، تنگ دست، تهیدست، فاقد امکانات مثلاً شهرستان فقیر، در تصوف سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
هر چیزی که برای روز مبادا نگه دارند، آنچه آماده سازند برای وقت حاجت، پس انداز، اندوخته، ستنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخیره
تصویر شخیره
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، بلخچ، خشار، قلیا، لخج، اشخار، شخار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
چیز نهان کرده، پس افت، نهاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخفره
تصویر فخفره
سبوس آرد (گندم جو) نخاله، نخاله زنگ زده، کهنه و مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیره
تصویر فقیره
مونث فقیر بنگرید به فقیر و میوه جدا دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطیره
تصویر فطیره
کلوچه گوشتدار گوشت پیچه یلوه شن زی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخفره
تصویر فخفره
((فَ فَ رِ))
سبوس آرد گندم یا جو، نخاله، زنگ زده، کهنه و مانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
پس انداز، اندوخته، جمع ذخایر، آن که می تواند در صورت غیبت یا کناره گیری عضوی از یک گروه جانشین او شود، آن که به خاطر به وجود آمدن نیاز جنگی به خدمت در ارتش فراخوانده شود، معلومات، افکار، کنایه از پول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
اندوخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
Reserve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
réserve
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
भंडारण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
সংরক্ষণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
สํารอง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
akiba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
예비
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
予備
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
עתודה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
резерв
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
cadangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
reserve
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
reserva
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
riserva
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
reserva
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
储备
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
rezerwa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
Reserve
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
резерв
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
ذخیرہ
دیکشنری فارسی به اردو