مأخوذ از پختۀ فارسی، دوشابی که چندان جوشانیده شود تا به قوام آمده باشد. ج، بخاتج. (ناظم الاطباء). معرب پخته و آن دوشابی را گویند که چندان بجوشانند که به قوام آید. ج، بخاتج. (منتهی الارب) (از آنندراج). اصل آن به فارسی میبخته است به معنی عصیر مطبوخ. (از تاج العروس). و رجوع به می پخته و پخته شود
مأخوذ از پختۀ فارسی، دوشابی که چندان جوشانیده شود تا به قوام آمده باشد. ج، بَخاتِج. (ناظم الاطباء). معرب پخته و آن دوشابی را گویند که چندان بجوشانند که به قوام آید. ج، بخاتج. (منتهی الارب) (از آنندراج). اصل آن به فارسی میبخته است به معنی عصیر مطبوخ. (از تاج العروس). و رجوع به می پخته و پخته شود
معرب می پخته. (دهار) (یادداشت مؤلف). می پخته. می پختج. اغلیقی. مثلث. سیکی. منصف. طلاء. (یادداشت مؤلف). به پارسی پخته جوش خوانند و آن آب انگور جوشیده است که سه یکی بماند. (اختیارات بدیعی). معرب از می پخته فارسی است و به عربی عقیدالعنب نامند و آن آب انگور است که در طبخ زیاده از دو ثلث بسوزد و غلیط گردد و آن مایل به ترشی می باشد و در گیلانات دوشاب ترش گویند و چون با خاک دوشاب بجوشانند شیرین می گردد و آن را دوشاب گویند. گرم و خشک است. (از تحفۀ حکیم مؤمن) : دیگر روز آن را بپزند تا به نیمه باز آید و به دست بمالند و یک من شکر و یک من میفختج برفکنند و به قوام آرند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ورجوع به میپخته و بحر الجواهر و دزی ج 2 ص 630 شود. - میفختج مدبر، می پخته ای است که با شکر و عسل بار دیگرجوشانیده باشند. (تحفۀ حکیم مؤمن). - میفختج مفرح، می پخته ای است که در مدبّر آن هیل و جوز بویا و قرنفل و امثال آن اضافه کرده باشند. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
معرب می پخته. (دهار) (یادداشت مؤلف). می پخته. می پختج. اغلیقی. مثلث. سیکی. منصف. طلاء. (یادداشت مؤلف). به پارسی پخته جوش خوانند و آن آب انگور جوشیده است که سه یکی بماند. (اختیارات بدیعی). معرب از می پخته فارسی است و به عربی عقیدالعنب نامند و آن آب انگور است که در طبخ زیاده از دو ثلث بسوزد و غلیط گردد و آن مایل به ترشی می باشد و در گیلانات دوشاب ترش گویند و چون با خاک دوشاب بجوشانند شیرین می گردد و آن را دوشاب گویند. گرم و خشک است. (از تحفۀ حکیم مؤمن) : دیگر روز آن را بپزند تا به نیمه باز آید و به دست بمالند و یک من شکر و یک من میفختج برفکنند و به قوام آرند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ورجوع به میپخته و بحر الجواهر و دزی ج 2 ص 630 شود. - میفختج مدبر، می پخته ای است که با شکر و عسل بار دیگرجوشانیده باشند. (تحفۀ حکیم مؤمن). - میفختج مفرح، می پخته ای است که در مُدَبِّر آن هیل و جوز بویا و قرنفل و امثال آن اضافه کرده باشند. (از تحفۀ حکیم مؤمن)
کشیدن کشیدن و بیرون کردن چیزی، پریدن جستن پریدن رگها و چشم یا اندامی دیگر از تن، انقباض و تشنج شدید و غیر ارادی عضت و اعضا انقباض و حرکات شدید و غیر ارادی در برابر هیجانات و احساسات، جمع اختجات. یا اختج اعضا. اختج اندامها بر جستن اندامها جنبیدن و پریدن اندامها بدون اراده. یا اختج جفن
کشیدن کشیدن و بیرون کردن چیزی، پریدن جستن پریدن رگها و چشم یا اندامی دیگر از تن، انقباض و تشنج شدید و غیر ارادی عضت و اعضا انقباض و حرکات شدید و غیر ارادی در برابر هیجانات و احساسات، جمع اختجات. یا اختج اعضا. اختج اندامها بر جستن اندامها جنبیدن و پریدن اندامها بدون اراده. یا اختج جفن