جدول جو
جدول جو

معنی فحش - جستجوی لغت در جدول جو

فحش
دشنام، ناسزا
تصویری از فحش
تصویر فحش
فرهنگ واژه فارسی سره
فحش
دشنام، ناسزا، ویژگی هر نوع سخن ناپسند
تصویری از فحش
تصویر فحش
فرهنگ فارسی عمید
فحش
سخن زشت، زنا، جستجو، تفحص
تصویری از فحش
تصویر فحش
فرهنگ لغت هوشیار
فحش
((فُ حْ))
بدی را از حد گذراندن، بسیار بد کردن، دشنام، ناسزا
تصویری از فحش
تصویر فحش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فحشا
تصویر فحشا
زنا، گناه بزرگ و کار بسیار زشت
فرهنگ فارسی عمید
روسپیکی روسبیگری جهمرزی، زشتکاری، زفتی معصیت عمل زشت بدی که از حد در گذرد، زنا، نابکاری، معصیت عمل زشت بدی که از حد در گذرد، نابکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحشا
تصویر فحشا
((فَ))
گناه، کار زشت، زنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افحش
تصویر افحش
فاحش تر، گزافتر، بدتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفحش
تصویر تفحش
ناسزا گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفحش
تصویر مفحش
فحش گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افحش
تصویر افحش
فاحش تر، آشکارتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحش گفتن
تصویر فحش گفتن
فحش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
دشنامکاری دشنام گفتن به هم دشنام گویی یه یکدیگر ناسزا گویی به هم: فلان و فلان فحش و فحش کاری کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحش دادن
تصویر فحش دادن
بد گفتن دشنام دادن ناسزا گفتن گفتن فحش به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیش
تصویر فیش
برگه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلش
تصویر فلش
پیکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرش
تصویر فرش
قالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جحش
تصویر جحش
خدشه، خراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفش
تصویر حفش
خانه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دحش
تصویر دحش
داخل کردن، در کاری در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحص
تصویر فحص
کاویدن، جستجو کردن، کاوش، جستجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرش
تصویر فرش
قالی، هر چیز گستردنی، مقابل عرش، کنایه از زمین
فرش کردن: گستردن فرش بر زمین، گستردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحاش
تصویر فحاش
بسیار بدخو و ناسزاگو، بددهن، فحش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحل
تصویر فحل
ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانا، خردمند
فحول شعرا: کنایه از شاعران چیره دستی که هنگام معارضه با شاعران دیگر، چیره می شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیش
تصویر فیش
برگه ای که روی آن مطالبی می نویسند و بعد مرتب می کنند، برگه ای که دریافت و پرداخت پول در آن ثبت می شود، در علم الکتریک قطعه ای با روکش پلاستیکی برای اتصال دو مدار یا دستگاه الکتریکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحم
تصویر فحم
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، انگشت، زگال، آلاس، شگال، اشبو
فرهنگ فارسی عمید
زشت ناپسند، بسیار، بسیار زفت، بسیار بد، بسیار چیره، دشنامگوی زشت قبیح، آنچه از حد تجاوز کند زیاده از حد بسیار کثیر. یا تفاوت فاحش. تفاوت زیاد. یا غلط فاحش. غلط بسیار مهم و فاضح، بی شرف، جسور گستاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاش
تصویر فاش
آشکارا و ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتش
تصویر فتش
کاویدن جست و جو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدش
تصویر فدش
شکستن سر کسی، تننده نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحه
تصویر فحه
سوزش پلپل تیزی پلپل
فرهنگ لغت هوشیار
انگشت هر آنگه که بر زد یکی باد سرد چو زنگی بر انگیخت ز انگشت گرد (فردوسی) زگال اخگر خاموش انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحل
تصویر فحل
هر حیوان نر
فرهنگ لغت هوشیار
باز کاوی بررسی جست و جو، زیر و رویی خاک از باران کاویدن جستجو کردن، تفتیش کردن، کاوش جستجو، تفتیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحاش
تصویر فحاش
زشتگوی، مرد فحش گوی، آنکه دشنام بسیار گوید، بد زبان، دهن دریده
فرهنگ لغت هوشیار