- فحام
- جمع فحم، انگشتان زگال ها زگالفروش ریسه کودک
معنی فحام - جستجوی لغت در جدول جو
- فحام
- زغال فروش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آماس زهدان
انبوهی جا تنگی انبوهی کردن، انبوهی ازدحام. یا روز (یوم) زحام روز قیامت رستاخیز
زفت ژکور
سیاهی
پیه فروش
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
بسیار بدخو و ناسزاگو، بددهن، فحش دهنده
انبوهی کردن، به هم فشار آوردن و جا تنگ کردن بر یکدیگر
از شیر گرفتن کودک، کنایه از جدا کردن چیزی از چیز دیگر
سیاه، موی سیاه، مانداب آب ایستاده
سر پوش آبتابه، جمع فدم، گنگلاجان در پوش، پوز بند دهان بند
زگال سیاه، تیره و تار
آرمیدن چاه استادن آب آن، درماندن در پاسخ، ریسه رفتن کودک، سیاه شدن
جمع فحل، گشن ها کویک نر خرما بن نر
بسیار فحص کننده
زشتگوی، مرد فحش گوی، آنکه دشنام بسیار گوید، بد زبان، دهن دریده
لته دشتان لته
گای (جماع)
بوسه دادن
شیر بس شیر بست از شیر گرفتن کودک، توت بس توت بست باز داشتن کرم ابریشم از خوردن برگ توت، شکستگی، گسستن دور شدن باز گرفتن طفل از شیر، زمان بازگرفتن کودک از شیر
بسیار دانا بینا بسیار داننده
گروه مردم
گوشت فروش
سرخاب از مرغابیان نوعی مرغابی سرخ نوعی ازطیورآبی است وبفارسی وبترکی (انقود) نامندازغاز کوچکتروازاردک بزرگتروابلق ازسفیدی وسیاهی وسرخ مایل بزردی است. بسیارفربه باشد سرخاب
تک تنها یکه، بی ریشه بی تبار
((نُ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی مرغابی سرخ، نوعی از طیور آبی است و به فارسی و به ترکی (انقود) نامند. از غاز کوچکتر و از اردک بزرگتر و ابلق از سفیدی و سیاهی و سرخ مایل به زردی است. بسیار فربه باشد، سرخاب
دستار، شال که دور سر ببندند، دستمال، شال، مندیل، عمامه، بروفه، دستا