- فجز
- بزرگ منشی
معنی فجز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توپال
مگر، غیر
درماندگی، ناتوانی
شعری که هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خود ستائی بخوانند پلیدی و بت پرستی
قید استثناست از جز بجز مگر:) ملک فرمود تا شاپور حالی زجز خسرو سرارا کرد خالی (نظامی. خسرو و شیرین)
میانگی، باز داشت باز داشتن، در میان آمدن، گلو بریدن، روده ریش از تشنگی خویش نزدیک، سوی، پاک
نوعی ماشین تراش ابزارهای فلزی
پلیدی، بت پرستی، عذاب، ذنب، گناه
در عروض از بحور شعر که از تکرار سه یا چهاربار مستفعلن حاصل می شود
شعری که به هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خودستایی می خوانند
در موسیقی گوشه ای در دستگاه چهارگاه، ارجوزه
شعری که به هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خودستایی می خوانند
در موسیقی گوشه ای در دستگاه چهارگاه، ارجوزه
ناتوان شدن، ناتوانی، درماندگی، به ستوه آمدن
پیروزی یافتن، رستگار شدن، پیروزی، رهایی، رستگاری
سپیدی صبح، سپیده دم،
هشتاد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر
فجر کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
فجر صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
هشتاد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر
فجر کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
فجر صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
هر مرحله ای از فرآیند ساخت ساختمان یا تاسیسات، کنایه از حالت، نمود، سیم دارای جریان، سیم فاز، در علم فیزیک حالت های فیزیکی یک ماده مانند مایع، جامد، ویژگی گاز بودن آب
پوزه، گرداگرد دهان جانوران چهارپا، بتپوز، فرنج، پتفوز، بتفوز، برفوز، بنفوز، پوز
لایه ستوهش ناتوانی درماند گی سستی، دسته شمشیر، شمشیر، درد سرین در ستور، مرغ دو برادران، کمبود در پرداخت در شماربایگی (حساب بانکی) ناتوان: مرد، بن دنباله، سرین، سرنه یکی از استخوان های لگن کلانسرینی عیب، حزن اندوه، آن چه از احوال که آشکار کنند یا مخفی دارند. ناتوان شدن به ستوه آمدن، ناتوانی سستی در ماندگی، عدم قدرت در انجام دادن اموریست که به ذات ممکن باشد بنابراین نسبت به امور غیر ممکن عجز صادق نیست، کسری مالیات، مقدار مالیاتی که از مودیان مالیات یک ناحیه برای جبران کمبود مالیاتی که بر عهده مودیان غایب بود وصول می کردند. دنباله چیزی، سرین. یا استخوان عجز. استخوانی است که فرد و متناظر و شبیه بیک هرم مربع القاعده که از جوش خوردن 5 مهره خارجی تشکیل می شود و بین دو استخوان خاصره و زر مهره های کمری و بالای استخوان دنبالچه قرار دارد. این استخوان از بالا به پایین و از جلو به عقب کشیده شده و انتهای فوقانی آن با پنجمین مهره کمر زاویه ای برجسته به طرف جلو تشکیل می دهد که فرجه آن در زن 118 و در مرد 126 درجه است. این زاویه را زاویه خاجی کمری یا دماغه می نامند. استخوان خاجی در جلو مقعر و تقعرش در زن بیش از مرد است. استخوان مذکور با دو استخوان خاصره و استخوان دنبالچه (عصعص) مجموعا لگن خاصره را می سازند، آخرین کلمه مصراع دوم هر بیت شعر جمع اعجاز
سیم برقی که دارای الکتریسته مثبت باشد، چنانکه گوییم بر سه فاز یعنی مقدار الکتریسته ای که از سه سیم مثبت وارد دستگاه کنتور می شود
بقیه انگور و خرما که بر درخت مانده باشد، بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
جمع فجواء، پهندشت ها
ترب
دردمند کردن، دردمندی، از گم کردن چیزی
سر شکستن، فراخ ساختن
بزرگی کردن، چیره شدن، زنده کردن زشتی ها
سپیدی و روشنی پگاه که سرخی آفتاب است در سیاهی شب، نماز بامداد، واضح
میاندو پشته میان پشته جدا زون (زون سهم سهام)، راه کوهستانی مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان. مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان
دود کش پارسی است بینی دیگدان، دودکش (اجاق) : ز بس که آتش فتنه بدل برافروزی سیاه روی و غلیظی جو فکز آتشدان
مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند
مردن
پیروزی، رهائی، رستگاری اطراف و پیرامون دهان، هجوم و غلبه
مقلوب لزج بنگرید به لزج
سپری شدن، منقضی و فنا شدن
سخن کوتاه، کار کوتاه، فرزکار، کم اندک
((رَ جَ))
فرهنگ فارسی معین
شعری که به هنگام جنگ هر یک از طرفین در ستایش قوم و افتخارات خویش می خوانند، یکی از بحرهای شعر که از تکرار سه یا چهار بار «مستفعلن» به دست می آید