جدول جو
جدول جو

معنی فتوسفر - جستجوی لغت در جدول جو

فتوسفر
سطح ظاهری و بسیار درخشان خورشید که طبقه ای از گازها با چندصد کیلومتر ضخامت می باشد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتمسفر
تصویر آتمسفر
پناد، هوابار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فسوسگر
تصویر فسوسگر
دلقک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتمسفر
تصویر آتمسفر
طبقه بخار یا جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتمسفر
تصویر آتمسفر
اتمسفر، طبقۀ هوا که گرداگرد کرۀ زمین را فراگرفته و از گازهای مختلف مانند ازت، اکسیژن، اسیدکربنیک، آرگن، هیدروژن و غیره تشکیل شده، طبقۀ بخار یا جو، در علم فیزیک واحد اندازه گیری فشار یک کیلوگرم بر یک سانتی متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتومتر
تصویر فتومتر
وسیله ای برای اندازه گیری شدت نور یک منبع، نورسنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوتو سفر
تصویر فوتو سفر
فرانسوی وای شیدی (جو مضیئی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتمسفر
تصویر اتمسفر
((اَ مُ فِ))
توده هوایی که اطراف کره زمین را فرا گرفته، جو، کنایه از اوضاع و احوال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتمسفر
تصویر آتمسفر
((مُ فِ))
توده هوایی که اطراف کره زمین را فرا گرفته، جو، کنایه از اوضاع و احوال
فرهنگ فارسی معین
طبقۀ هوا که گرداگرد کرۀ زمین را فراگرفته و از گازهای مختلف مانند ازت، اکسیژن، اسیدکربنیک، آرگن، هیدروژن و غیره تشکیل شده، طبقۀ بخار یا جو، در علم فیزیک واحد اندازه گیری فشار یک کیلوگرم بر یک سانتی متر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوافر
تصویر متوافر
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، خیلی، به غایت، وافر، موفّر، عدیده، درغیش، جزیل، موفور، کثیر، غزیر، بی اندازه، مفرط، معتدٌ به، اورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توافر
تصویر توافر
بسیار شدن مال و متاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توافر
تصویر توافر
فراوان شدن، بسیار شدن چیزی، فراوانی و وسعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستوسر
تصویر ستوسر
عطسه، خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، اشنوشه، شنوسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متسفر
تصویر متسفر
گشت و گذار کننده راهی
فرهنگ لغت هوشیار
بیدار مانده غلت زننده در بستر، آماده آمده، آیین نگاهدارنده کسی که همت خود را صرف امری کند، حرمت نگاهدارنده: همگنان خاصه خواص مجلس ملوک بر داب آداب خدمت متوفر باشند و از تعثر در اذیال هفوات متیقظ، آماده حاضر: نگهدار بود وقتهاء نماز را و متوفر بود بحاضر آمدن بجماعت مسلمانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توافر
تصویر توافر
((تَ فُ))
بسیار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوفر
تصویر متوفر
((مُ تَ وَ فِّ))
حرمت نگاه دارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوفر
تصویر متوفر
بسیار، فراوان، افزون، آنکه تمام وقت و همت خود را صرف امری بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسفر
تصویر تسفر
به سفر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفر
تصویر توفر
نگاهداشتن حرمت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسفر
تصویر فسفر
عنصر غیر فلز شیمیایی زرد رنگ، با بخارهای سمّی و قابلیت اشتعال فراوان که در تهیۀ کبریت، کودهای شیمیایی و آلیاژها کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توفر
تصویر توفر
بسیار شدن، نگه داشتن حرمت کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتور
تصویر فتور
سستی و بی حالی، کمبود، نقصان، کوتاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتوس
تصویر فتوس
فرانسوی زه (جنین) دشتک
فرهنگ لغت هوشیار
سستی اکاری سبک، کندی، آرمیدن پس از جوشش، نرمی پس از سختی آرمیدن آب بعد از جوشش، آرام شدن پس از تندی نرم شدن بعد از سختی، سست شدن، سستی ضعف، کندی آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است جامد، زرد رنگ که سطح آن برنگ قهوه ای یا سفید است، بوی سیر میدهد و در آب غیر محلول است و چون در هوا فاسد میگردد آن را در آب نگه میدارند، از آب سنگین تر است و در 44 درجه حرارت ذوب می شود، فسفر مایع در 782 درجه میجوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفر
تصویر توفر
((تَ وَ فُّ))
احترام گذاشتن، حرمت نگاه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتور
تصویر فتور
((فُ))
آرام شدن، سست شدن، آرام شدن پس از تندی و سختی، بی حا لی، ضعف، کندی، آرامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسفر
تصویر فسفر
((فُ فُ))
عنصری است جامد به رنگ های سفید، زرد، قرمز، قهوه ای، بنفش که بوی سیر می دهد و در آب حل نمی شود. چون در هوا فاسد می گردد آن را در آب نگه می دارند
فرهنگ فارسی معین