جدول جو
جدول جو

معنی فتاح - جستجوی لغت در جدول جو

فتاح
(پسرانه)
گشاینده، از نامهای خداوند
تصویری از فتاح
تصویر فتاح
فرهنگ نامهای ایرانی
فتاح
گشاینده، از صفات خداوند
تصویری از فتاح
تصویر فتاح
فرهنگ فارسی عمید
فتاح
گشاینده
تصویری از فتاح
تصویر فتاح
فرهنگ لغت هوشیار
فتاح
گشاینده، نصرت دهنده، حاکم، داور. (از اسماء الهی)
تصویری از فتاح
تصویر فتاح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتاحه
تصویر فتاحه
پیروزی دشمنی داوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتاح
تصویر مفتاح
آلتی که با آن قفل و درهای بسته را بگشایند، کلید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفتاح
تصویر مفتاح
کلید، هر چه بدان چیزی گشایند، جمع آن مفاتیح است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتاح
تصویر مفتاح
((مِ))
کلید، جمع مفاتیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
پیروزمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
(پسرانه)
پیروز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تفاح
تصویر تفاح
سیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتوح
تصویر فتوح
گشایش در حال باطنی سالک، گشایش، برای مثال طمع کم دار تا گر بیش یابی / فتوحی بر فتوح خویش یابی (نظامی۲ - ۲۴۸)، مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه می دادند، برای مثال نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم / دلق ریا به آب خرابات برکشیم (حافظ - ۷۵۲)، جمع فتح، فتح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتات
تصویر فتات
خرده و شکستۀ چیزی، ریزۀ هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلاح
تصویر فلاح
رستگاری، پیروزی، نجات، صلاح حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتح
تصویر فاتح
گشاینده کشورها در جنگ، همراه با پیروز
فاتح شدن: پیروز شدن، غلبه کردن بر دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتال
تصویر فتال
پسوند متصل به واژه به معنای فتالنده مثلاً گهرفتال برای مثال جز از گشاد تو در چنبر فلک که برد / فروغ خنجر الماس فعل مغزفتال (ازرقی - ۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفاح
تصویر تفاح
سیب، میوه ای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوش طعم که چند نوع است، درختی از تیرۀ گل سرخیان، دارای برگ های بیضی و دندانه دار که شکوفه های سفید و صورتی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتاک
تصویر فتاک
فاتک ها، دلیران، گستاخان، بی باکان، جمع واژۀ فاتک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقاح
تصویر فقاح
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتال
تصویر فتال
بسیار تاب دهنده، ریسمان تاب
بلبل، پرنده ای خوش آواز و به اندازۀ گنجشک با پشت قهوه ای و شکم خاکستری، شب خوٰان، مرغ چمن، هزاران، هزاردستان، هزار، هزارآوا، عندلیب، بوبرد، زندلاف، زندواف، زندوان، مرغ سحر، زندباف، بوبردک، مرغ خوش خوٰان، شباهنگ، صبح خوٰان
فرهنگ فارسی عمید
ون ونیتک وانیتار پیروز پیر وچگر پاتیاوند کشور گشا گشاینده گشاینده و گیرنده شهرها پیروز ظفریاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتوح
تصویر فتوح
حاصل شدن چیزی از آنچه توقع آن نباشد، گشایش و گشادگی کارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتاه
تصویر فتاه
مونث فتی زن جوان، کنیزک
فرهنگ لغت هوشیار
شهر آشوب، دزد، دیو، زرگر سخت فتنه جو فتنه انگیز، آنکه به جمال خویش مردم را مفتون سازد سخت زیبا و دلفریب آشوبگر
فرهنگ لغت هوشیار
هزار داستان، ریسمانتاب از هم گسستن جدا کردن بریدن، شکستن، در ترکیب به معنی فتالنده آید بمعانی ذیل الف - گسلنده: زره فتال گهر فتال. ب - پراکنده کننده داغان کننده مغز فتال، از جای برکنده. بسیار فتل، کسی که نخ و ریسمان و مانند آنها را تاب داده و فتیله کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتاک
تصویر فتاک
جمع فاتک، دلیران فرو گیرنده بسیار فتک، جمع فاتک دلیران
فرهنگ لغت هوشیار
خایه باد غری خاز ترش خاز مایه (خاز خمیر)، خور بخش بخش بیرون آمده خور از زیر ابر، بن نیام خرما، چوبخوشه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتار
تصویر فتار
آغاز مستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتات
تصویر فتات
ریزه خرده ریز و شکسته از هر چیز، ریزه نان
فرهنگ لغت هوشیار
جوانمردی نمودن، جوانی شادابی زندگی، جوانمردی جوان شدن، جوانی، جوانمردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساح
تصویر فساح
پهناور جای فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته از فلحا کشتیبان، چار وادار سلاک دهنده ستور، کشاورز خوراک پگاهی، رستگاری، پیروزی، بهزیستی رستگاری صلاح حال، پیروزی فیروزی. کشاورز برزگر. فوز و نجات، رستگاری، خیر و نیکوئی کشاورز، برزگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضاح
تصویر فضاح
جمع فضیحه، زنان ولگسار (هرزه خرج)، رسوایی رسوا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاح
تصویر فقاح
شکوفه هر گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیاح
تصویر فیاح
(مبنی بر کسر است) تاراج
فرهنگ لغت هوشیار