جدول جو
جدول جو

معنی فایا - جستجوی لغت در جدول جو

فایا
شهر بزرگی است بین منبج و حلب، از اعمال منبج، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایا
تصویر رایا
(پسرانه)
آنکه خداوند به او توجه دارد، نام مردی از بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایا
تصویر سایا
(دخترانه)
نعمت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایز
تصویر فایز
(پسرانه)
نایل، رستگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایض
تصویر فایض
(پسرانه)
فیض رسان، فایده بخش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارا
تصویر فارا
(دخترانه)
نام کوهی در مغرب فلات ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بایا
تصویر بایا
(پسرانه)
بایسته، ضروری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مایا
تصویر مایا
(دخترانه)
در اساطیر یونان مادر هرمس، در اساطیر روم الهه بهار و حاصلخیزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شایا
تصویر شایا
(دخترانه)
سزاوار، شایان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پایا
تصویر پایا
پاینده، پایدار، جاوید، ثابت، در علم زیست شناسی ویژگی گیاهی که بیش از دو سال باقی بماند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایا
تصویر سایا
ساینده، آنکه چیزی را بساید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فایز
تصویر فایز
رهایی یابنده، رستگار، پیروز، فایل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بایا
تصویر بایا
چیزی که مورد احتیاج باشد، ضروری، واجب، لازم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فایق
تصویر فایق
برگزیده، برتر، چیره، مسلط
فایق آمدن (شدن): چیره شدن، برتری یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فافا
تصویر فافا
نیکو، بدیع، زیبا، خوب، برای مثال تو همی گوی شعر تا فردا / بخشدت خواجه جامۀ فافا (بلجوهر - لغتنامه - فافا)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فایض
تصویر فایض
فیض دهنده، فیض رسان، منتشر، ریزان، کنایه از بهرۀ پول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفایا
تصویر صفایا
گزیدۀ غنیمت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده، دارای توانایی زاییدن، دارای توانایی خلق و ابداع، آفریننده، افزون شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفایا
تصویر خفایا
جاهای پنهان و دور از چشم
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
جمع واژۀ صفی ّ است. (منتهی الارب). رجوع به صفی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صفیه. (منتهی الارب). برگزیدۀ رئیس از غنیمت پیش از قسمت: کانت لرسول اﷲ ثلاث صفایا مال بنی النضیر و خیبر و فدک، خالصه ها، واز آن جمله است صفایای ملوک. رجوع به صفیّه شود
لغت نامه دهخدا
نام چند کس و از آن جمله است: 1- شخصی از نسل داود. 2- یکی از رؤسای بنی شمعون. 3- شخصی از بنی یساکار. 4- شخصی از ذریۀ شاول. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نوعی از غذای پختنی که ترکیب یافته است از گوشت و آب و ادویه و پرسیاوشان و نمک و در ’تفایا الخضراء’ پرسیاوشان ’تر’ است و در حالیکه در ’تفایا البیضاء ’’خشک’ میباشد. (از دزی ج 1 صص 147-148)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خفی و خفیه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) : و خفایای آن ماجری و خبایای آن حادثه محقق شد. (سندبادنامه ص 86)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فافا
تصویر فافا
کژ زبان تلنده چیز بدیع و نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایا
تصویر بایا
آنچه مورد احتیاج باشد ضرور واجب لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده مولود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایا
تصویر پایا
ثابت، ابدی، باقی، دائم، قائم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفایا
تصویر خفایا
جمع خفیه خفی نهفته ها نهانها خفایای اسرار
فرهنگ لغت هوشیار
مونث صفی، گزیده از غنیمت که پیغمبر امام یا رئیس برای خود بردارد، جمع صفایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیا
تصویر فتیا
فتوی بنگرید به فتوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفایا
تصویر خفایا
((خَ))
جمع خفیه، خفی، نهفته ها، نهان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایا
تصویر پایا
ثابت، استوار، پابرجا، دایم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بایا
تصویر بایا
لازم، واجب
فرهنگ واژه فارسی سره
پنهان ها، پوشیده ها، نهفته ها، نهان ها، خلوت ها، مخفیگاه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد