جَمعِ واژۀ صفیه. (منتهی الارب). برگزیدۀ رئیس از غنیمت پیش از قسمت: کانت لرسول اﷲ ثلاث صفایا مال بنی النضیر و خیبر و فدک، خالصه ها، واز آن جمله است صفایای ملوک. رجوع به صَفیَّه شود
شمشیر پهناور، روی پهن از هر چیزی، سنگ پهن، پوست (صورت)، هر یک از هشت استخوان که جمجمه مرکب از آنهاست قبیله، (اسطرلاب) جسمی که محیط باشد با دو دایره متساوی و متوازی و سطحی که واصل باشد میان دو محیط این دو دایره و صحفه ای که بر آن آفاق اقالیم سبعه نوشته باشند آن را صفیحه آفاقی نامند، جمع صفایح (صفائح)