جدول جو
جدول جو

معنی فانکیر - جستجوی لغت در جدول جو

فانکیر
از دیه های جهرود قم، (ترجمه تاریخ قم ص 139)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فانیذ
تصویر فانیذ
(دخترانه)
قند، شکر
فرهنگ نامهای ایرانی
دهی است از دهستان دره کوه بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 15 هزارگزی خاوری چقلوندی و ششهزار گزی جنوب راه شوسۀ خرم آباد به چقلوندی، ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و مالاریایی، دارای 120 تن سکنه که شیعی مذهب و لکی و لری و فارسی زبانند، این ده از چشمۀ ده تپه دارتوت مشروب میشود، محصولاتش غلات و صیفی و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند، از صنایع دستی زنان فرش و سیاه چادر بافی است، راه مالرو و ساکنین از طایفۀ بیرالوند بوده و زمستان به قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
قطعه زمینی که به زمین دار واگذار میشودو پس از کناره کردن از عمل و شغل خود نیز در تصرف وی خواهد بود، (ناظم الاطباء)، زمینی است که به زمینداران و چودهریان و تعلقه داران برای وجه معیشت از پیشگاه پادشاه مرحمت می شود و نانکاری منسوب به آن است و این محاورۀ اهل هند است، (از آنندراج)، مالیاتی که برای مخارج خانه حاکم از رعیت گرفته می شود، هر چیز موروثی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منکر، به معنی زیرک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به منکر شود، جمع واژۀ منکور، و آن ضد معروف است. (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد) ، منکرات. گویند: ’هم یرکبون المنکرات و المناکیر’. (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(ژُ یِ)
ژاک مارکی دو. نام ملاّح شجاع فرانسوی. مولد قصر لاسگرس، نزدیک آلبی (1753- 1680)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین که در 28 هزارگزی باخترمعلم کلایه و 14 هزارگزی راه عمومی واقع است. جایی کوهستانی سردسیر و دارای 147 تن سکنه. آب آنجا از رود خانه شاهرود و فاضل آب فلار تأمین می شود. محصول عمده اش غلات و مختصر برنج و شغل اهالی زراعت است. راه صعب العبور مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(فَنْ کَ شَ فَ)
پس معلوم شد. پس آشکار شد. در تداول طلاب علوم دینیه به کار میرفت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سرطان است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی است از رستاق طبرش از توابع قم، (ترجمه تاریخ قم ص 119)، اکنون دهی به این نام در توابع قم نیست
لغت نامه دهخدا
سانکین، رجوع به معانی سانکین شود
لغت نامه دهخدا
فلورنت، از درام نویسان و تراژدی نویسان فرانسه، متولد در فونتن بلو بسال 1661 و متوفی به سال 1725 میلادی وی نمایشنامه ها برشتۀ تحریر کشیده است
لغت نامه دهخدا
سانگیر، نظم و ترتیب، خوی طبیعی و ذاتی،
شایسته و آراسته، هر چیز مزین و آراسته و پیراسته، (ناظم الاطباء)، رجوع به سانگیر شود
لغت نامه دهخدا
نام پسر عبداﷲ الخوزی یکی از متصوفۀ قرن ششم هجری، قزوینی در حاشیۀ شدالازار نویسد: در نسخۀ دیگر ’بنجیر’ نوشته شده و گاهی نساخ بی اطلاع آن را بیخبر هم ضبط کرده اند، در شیرازنامه ص 138 نام او به مناسبت مدرسه و رباطی که در شیراز بناکرده بود برده شده است، این کلمه از اعلام دیالمه است از جنس وشمگیر و گورگیر و شیرگیر، (از حواشی شدالازار ص 296)، و رجوع به تعلیقات شدالازار صص 529- 537 و بنجیر شود
لغت نامه دهخدا
مالکهت، شهری قدیم در هندوستان قریب 90 کیلومتری جنوب شرقی ’شلپور’ در ولایت بمبئی، مرکز بلهرا، (فرهنگ فارسی معین)، بزرگترین بتخانه ها در مانکیر است و این شهر همان است که ’بلهرا’ بدانجا است، (از الفهرست ابن الندیم)، و رجوع به همین مأخذ ص 485 شود
لغت نامه دهخدا
نام طایفه ای که اصلاً از نژاد مغول بوده و در بعض نواحی شمالی آسیا و اروپا بخصوص حدود اورال و ولگا بصورت کوچ نشین زندگی میکردند، جمعیت این قوم در حدود پانصد هزارتن است، این قوم اصولاً در نواحی مرکزی سیبری زندگی میکردند، وبعدها به نواحی اورال و ولگا روی آوردند و تحت اطاعت خان غازان و بعداً در 1480 میلادی زیر فرمان دولت روسیه درآمدند، اغلب متدین بدین اسلام بودند، باجسارت و فعالیت بسیار و اغلب در خدمات نظامی روسیه بکار میپرداختند، این نام در کتب اسلامی بصورت بشکیر نیز ضبط شده است، رجوع به باشکیر و باشکیرستان و باشقرد شود
لغت نامه دهخدا
صورت دیگری از نام قوم باسک، رجوع به باسک و بشکیر و بسجرت و به مقدمۀ ابن خلدون ترجمه پروین گنابادی ص 149 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
بانکدار. (لغات مصوبه فرهنگستان). رجوع به بانکدار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تانکر
تصویر تانکر
کشتی نفتکش
فرهنگ لغت هوشیار
ناشناساندن، ناشناخته کردن در دستور نام را به ناشناخته دگر کردن -1 مجهول کردن ناشناس ساختن، نکره ساختن اسم، جمع تنکیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکار
تصویر انکار
ناشناختن، جاهل بودن بچیزی، نپذیرفتن، منکر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکیس
تصویر انکیس
شکلی است از اشکال رمل منکوس
فرهنگ لغت هوشیار
میوه رز میوه مو. این میوه بصورت یک خوشه مرکب از دانه هاست که هر یک را حبه یا دانه انگور گویند و آنها بشکل کروی بیضوی تخم مرغی برنگها و باندازه های مختلف اند، درخت رز مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبیر
تصویر انبیر
پرکردن و مملو گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانکی
تصویر رانکی
تسمه عقب پالان که بر ران چارپا قرار گیرد پار دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانکر
تصویر شانکر
مرض واگیردار که از طریق مقاربت سرایت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانکیه
تصویر بانکیه
فرانسوی بانکدار بایگدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانکین
تصویر سانکین
نظم و ترتیب، شایسته و آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فانکشف
تصویر فانکشف
پس معلوم شد پس آشکار گردید. (در تداول علوم دینی بکار می رود)
فرهنگ لغت هوشیار
کت پیشگوی اختری یکی اختری گفت از آن پس به راه کزینسان ببرم سر ساو شاه (فردوسی) کندا آنکه فال گیرد طالع بین فالگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناکیر
تصویر مناکیر
جمع منکر، زیرکان جمع منکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانکور
تصویر نانکور
نمک نشناس، بخیل و دون همت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالگیر
تصویر فالگیر
کسی که فال می گیرد، طالع بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انکار
تصویر انکار
ورسوریدن
فرهنگ واژه فارسی سره
رمال، طالع بین، عراف، فالچی، فال زن، فالگو، کاهن
فرهنگ واژه مترادف متضاد