جدول جو
جدول جو

معنی باسکیر

باسکیر
نام طایفه ای که اصلاً از نژاد مغول بوده و در بعض نواحی شمالی آسیا و اروپا بخصوص حدود اورال و ولگا بصورت کوچ نشین زندگی میکردند، جمعیت این قوم در حدود پانصد هزارتن است، این قوم اصولاً در نواحی مرکزی سیبری زندگی میکردند، وبعدها به نواحی اورال و ولگا روی آوردند و تحت اطاعت خان غازان و بعداً در 1480 میلادی زیر فرمان دولت روسیه درآمدند، اغلب متدین بدین اسلام بودند، باجسارت و فعالیت بسیار و اغلب در خدمات نظامی روسیه بکار میپرداختند، این نام در کتب اسلامی بصورت بشکیر نیز ضبط شده است، رجوع به باشکیر و باشکیرستان و باشقرد شود
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با باسکیر

باشکیر

باشکیر
صورت دیگری از نام قوم باسک، رجوع به باسک و بشکیر و بسجرت و به مقدمۀ ابن خلدون ترجمه پروین گنابادی ص 149 شود
لغت نامه دهخدا

بسکیر

بسکیر
دستمال بلند و بزرگ سوزن کاری شده ای است (تور مانند) که زنان تونسی قسمت چانه و پایین صورت خود را در آن پیچند و دو سر آن را به پشت سر گره زنند و تا سر زانو آویخته باشد، و گاهی تا زیر چشمان را نیز پوشد. (از دزی ج 1 ص 87)
لغت نامه دهخدا

باسلیق

باسلیق
سیاهرگی که بمحاذات محور بازو در زیر جلد قرار دارد و حجیم تر از سیاهرگ قیفال است و بدو سیاهرگ زند اسفل و میانی تقسیم میشود. این سیاهرگ مسیرش در زیر پوست در 3، 1 فوقانی بازو با چشم کاملا مشهود است شاهرگ دست
فرهنگ لغت هوشیار

باسکول

باسکول
برای وزن کردن کالای سنگین و کامیون و غیر آن بکار میرود، قپان
باسکول
فرهنگ لغت هوشیار

باستار

باستار
(مبهمات) فلان بهمان. یا با ستار و بیستار. فلان و بهمان
باستار
فرهنگ لغت هوشیار